خوش منظر

ساخت وبلاگ

عید نوروز میراث ملی تورکها


 

             khoshmanzar.blogfa.com

 

هر ملتي براي خود داراي فرهنگ و تمدن خاصي ميباشد كه اين فرهنگ از ويژگيهاي اصلي آن ملت محسوب ميشود، ما آذربايجانيها نيز داراي فرهنگ، آداب و رسوم مخصوص خودمان ميباشيم كه بايد قدر آنرا بدانيم. زبان، تاريخ، فرهنگ، آداب و رسوم ما جزو اساسي ترين سرمايه هاي ملي مان ميباشند كه براي فرد-فردمان ضروري و لازم است. از اين سرمايه هاي ملي كه در حقيقت زندگي همه ما بنوعي به اينها وابسته است نگهداري نماييم و ارزش آنها را بدانيم.

تاريخ پرافتخار سرزمين ما از قديميترين روزگاران كه ثمره و نتيجه تلاش و كوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما كه يكي از غني ترين فرهنگهاي بشري است و نشانگر اينكه نياكان ما باشرافت و سربلندي تمام در راه تكامل و پيشرفت تاريخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمين ما آذربايجان از گذشته هاي دور نياكان ما تمدنهايي مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست كه تپه حسنلو و جام حسنلو (واقع در 7 كيلومتري سولدوز) از يادگارهاي ديرين نياكان ماست شايان ذكر است در دنيا كه نظيري براي جام حسنلو وجود ندارد در ميان كنه كاري هاي روي آن نشانه هايي از مراسم مربوط به عيد نوروز موجود و قابل رويت ميباشد.

 عيد نوروز يكي از يادگارهاي ماندگار فرهنگ و تمدن آذربايجان بشمار ميرود كه اين فرهنگ و آداب و رسوم متعالي با گذر زمان در ميان ديگر مردمان و ملتها نيز رايج گشته است بطوري كه به مرور زمان از سرزمين آذربايجان فراگير گرديده است اما آنچه مهم است اينكه از لحاظ تاريخي خاستگاه اين فرهنگ، سرزمين آذربايجان ميباشد.

 

                       khoshmanzar.blogfa.com

عيد نوروز اولين روز بهار است و يكي از يادگارهاي ماندگار نياكان ما ميباشد كه بعنوان ارمغاني بسيار گرانبها براي ما به يادگار گذاشته اند. اين عيد به گواهي تاريخ از 3هزار سال پيش در ميان مردمان سرزمين ما رايج بوده است و با پايان يافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شكوفايي گل و سبزه و زنده شدن طبيعت، نياكان ما به جشن و شادماني ميپرداختند و اين روز را بعنوان سرفصل تازه ايي براي تجديد حيات و شادي و خرمي زندگي خوش محسوب مي كردند.

همانطور كه اشاره شد خاستگاه اصلي اين جشن ملي، آذربايجان بوده است و حتي پيش از زرتشت در ميان نياكان اصلي ما در اين سرزمين رايج و جاري بوده است. در منابع فارسي و ديگر منابع تاريخي آمده است كه جمشيد پادشاه فارسها با آيين نوروز، در آذربايجان آشنا ميشود و بعد از آن دستور مي دهد كه در ميان فارسها نيز اين جشن آييني گرفته شود.

 همانطوريكه ميدانيم آذربايجان نسبت به مناطق ديگر ايران بنا به موقعيت جغرافيايي داراي شرايط آب و هوايي مخصوص است كه از ويژگيهاي مهم آن بودن بودن زمستانهاي سرد و طولاني مي باشد و نيك ميدانيم كه چنين شرايط آب و هوايي در ديگر نقاط ايران وجود ندارد و به خاطر اين موضوع ساكنان اين سرزمين با تمام شدن فصل سرما و يخبندان و آغاز فصل بهار و بيدار شدن طبيعت به رقص و پايكوبي ميپرداختند و بدين گونه اين موضوع به يك فرهنگ عمومي و جشن ملي در ميان نياكان ما تبديل شد. و بعنوان ميراث گرانبها براي ما به يادگار ماند كه حتي اين فرهنگ به ديگر نقاط ايران بلكه بيشتر از آن به ديگر كشورها گسترش يافت. با دقت نظر در تاريخ ملاحظه ميكنيم كه نياكان ما دريافته بودند كه چهار عنصر دخيل در زندگي انسان (سو-اود-يئل-تورپاق) در واقع حيات بخش زندگي آنهاست و اين چهار عنصر بعنوان سنبل حيات انسان و فلسفه وجودي زندگي انسان است.

 

                                         khoshmanzar.blogfa.com

 

 در واقع بايد گفت در زندگي ما توركها چهار عنصر هميشه بعنوان سمبل ماندگاري قابل ستايش بوده و هميشه از طرف توركها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعي كه حتي در آذربايجان آتش داراي جايگاه ويژه ايي بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگي و خاك و طبيعت در جهت بيداري و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعي زندگي انسان با يك ركود مواجهه ميشد و انسان با مرگ طبيعت از هرگونه نعمت خدادادي محروم ميشد و در زير آماج تازيانه زمستان در شرايط سخت آب و هوايي كه از چهار عنصر طبيعت يعني (سو، اود، يئل، تورپاق) محروم ميشدند پيش از پيش به ارزش و قدر و منزلت اين چهار عنصر پي مي برد و با آمدن بهار اولين روز اين فصل را به همين جهت در سطحي گسترده جشن ميگرفتند.

 

ما پيش از اينكه به مراسم اصلي عيد نوروز و ويژگيهاي آن اشاره كنيم ضروري است كه در مورد سمبل و نماد اين چهار عنصر موجود در طبيعت توضيحي ارائه دهيم:

نياكان ما در مواجهه با شديدترين شرايط سخت زندگي دريافته بودند كه (سو اود يئل تورپاق) داراي اهميت خاصي در زندگي شان است. و بنا به همين جهت با نزديك شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام يكي از اين چهار عنصر نامگذاري ميكنند . سو مظهر و نماد حيات و تجديد زندگي است اولين هفته را بنام (سو چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند بنا به اهميت وجود (سو) در زندگي انسان كه بعنوان مايه حيات انسان است و برفها و يخهاي زمين آرام آرام ذوب ميشوند اين موضوع براي نياكان ما از اهميت و ارزش بسياري برخوردار بود دومين هفته را نياكان ما تحت عنوان (اود چارشنبه سي) نام نهاده اند كه مظهر حرارت و نور و روشنايي است. و آتش و نور و حرارت است كه به طبيعت روح تازه ميبخشد و به زمين حرارت ميدهد نياكان ما بر اين باور بودند كه هر قدر آتش و خورشيد را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبيعت زودتر بيدار ميشود و به انسانها سعادت به ارمغان مي آورد. بودن آتشگاه هاي متعدد در سرزمين آذربايجان خود شاهدي بر ايادعاي ماست كه آتش و خورشيد داراي چه اهميتي در ميان نياكان ما توركان بوده اند. سومين هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان (يئل چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند چون در اين هفته باد با آمدن خود به زمين و طبيعت زندگي نويد بيداري ميدهد (يئل) در يك مدت كوتاه تمامي زمين را پشت سر ميگذارد و زمين را به بيداري فرا ميخواند بنا به اعتقاد نياكانمان (يئل) خود يكي از خدايان قدرتمند ميباشد.

 

                         khoshmanzar.blogfa.com

 

آخرين چارشنبه سال نيز تحت عنوان (تورپاق چارشنبه سي) نامگذاري شده است كه با جذب گرما و حرارت بيدار ميشود كه در نزد مردم با نام (ايلين سون چارشنبه سي) مشهور است. در آخرين چارشنبه سال (تورپاق) با قدرت و نيرو و كمك (سو) (اود) (يئل) جان ميگيرد. نياكان ما بيداري زمين را با مراسمهاي گوناگون با نغمه سرايي و آيين هاي متعدد جشن ميگرفتند و پايان يافتن روزهاي سخت زمستاني را به همديگر تبريك ميگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما يئل اود سو به مهماني تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع ميشوند و روزهاي سخت زمستاني را توام با قحطي و فلاكت و سختي بوده است بر او عرضه ميدارند و الهه تورپاق را به بيداري دعوت ميكنند و اين چهار الهه دست در دست همديگر با خواندن اين شعر:

 سو گلدي ها، اود گلدي ها، يئل گلدي

 تزه عومور – تزه تاخيل ايل گلدي

 

 دنياي روشنايي ها را به مردم به ارمغان مي آورند و مردم نيز با ديدن اين وضعيت به جشن و پايكوبي در طبيعت ميپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شكوهي را به اجرا ميگذارند. بايد گفت كه امروز ديگر مثل گذشته مردم اين چهار هفته را بطور مجزا جشن نميگيرند بلكه به مرور زمان با فراموش كردن فلسفه وجودي اين مراسمات همه آنها را يك جا جشن ميگيرند. نام چارشبه سوري بنوعي تحريف شده چارشبه سويي ميباشد كه به چند دليل ميتواند نظر صائبي باشد يكي اينكه ساختار تركيبي دو كلمه يعني اينكه اگر فارسي ميبود بايد گفته ميشد سور چهارشنبه، ديگر اينكه با توجه به هفته هاي آخر سال كه هركدام بنام يكي از عناصر چهارگانه طبيعت در زبان توركي نامگذاري شده است و همچنين خود كلمه سوري نميتواند افاده معني داشته باشد و اگر سوري را به معناي جشن و مهماني در نظر بگيريم باز غلط است چون در فارسي سور وجود دارد نه سوري. و نهايتا اينكه مردم در سحرگاه اين روز براي آوردن آب به سرچشمه ها ميروند و اين خود دليلي براين ادعاست كه اين كلمه همان (چارشنبه سويي) ميباشد. به هر تقدير مردم كه غروب و شامگاه آخرين چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پريدن از روي آن و خواندن اين شعر:

آتيل باتيل چرشنبه

 بختيم آچيل چرشنبه

به رقص و پايكوبي ميپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص ميپردازند.

اما از ديگر مراسمها و آيينهاي عيد نوروز سفره (يئددي سين) ميباشد كه يكي از آيين هاي ويژه در عيد نوروز است كه متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سياست و فرهنگ فارسي اين آيين زيبا در شكلي ديگر و بالباسي تحريف شده كه هيچ سنخيتي با اصالت اوليه آن ندارد در آذربايجان رايج شده است. با صراحت ميتوان گفت كه سينهاي موجود در (يئددي سين) (هفت سين امروزي) از فرهنگ غني توركي به عاريت گرفته اند و اگر معادل آن كلمه را داشته اند همان را بكار برده اند مانند سير كه جاي (سريمساق) بكار برده اند و گرنه كلمات ديگري را كه از هيچ ماهيت و اصالتي فرهنگي برخوردار نيستند جايگزين كرده اند كه بسيار مسخره منمايد چه اين (سو) ماده اوليه حركت است كه در زندگي نقش بازي ميكندو مايه حيات است نه سنجد!!! البته بعضي از كلمات را نيز كه در زبان فارسي براي آنها اصلا معادلي نبود به همان شكل بكار گرفته اند ماندد سركه و سوماق و سمني البته در معني ديگر اطلاق كرده اند.

 از عهد باستان در مناطق مختلف آذربايجان به سفره (يئددي سين) (باجا قاباغي بزمك) ميگفتند لازم به ذكر است در گذشته خانههاي نياكان ما داراي يك پنجره مخصوص بود كه به آن باجا ميگفتند. و چون نياكاكان ما بر اين اعتقاد بودند كه در عيد نوروز روح اجداد ما به خانه هاي خود سركشي ميكنند و از طريق باجا وارد خانه ميشوند اين سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن ميكردند و انواع خوراكيها را كه هر يك نماد و سنبلي از موضوعات مرتبط با زندگي است در آنجا قرار داده اند كه روح اجدادشان با ديدن آنها راضي و خشنود گردد پس با سعي و كوشش فراوان در جهت تزيين هرچه بهتر سفره برمي آمدند بلكه هرچه بيشتر روح اجدادشان را خشنود و راضي ميساختندكه زندگي فرزندانشان در رفاه و آسايش ميگذرد و از طرف ديگر اين محصولات غذايي را كه هريك به نحوي در زندگي انسان داراي نقش عمده ايي بودند مورد تقدس قرار دهند كه هر يك از اين سين ها بعنوان رمز و سمبلي در زندگي انسان عبارتند از :

 

           khoshmanzar.blogfa.com

 

 1.سو: كه اين مايه حيات بعنوان رمز و بقاي زندگي انسان بشمار ميرود و زندگي انسان بدون وجود آن امكانپذير نيست و در گذشته هاي دور در ميان توركان حتي مورد پرستش قرار ميگرفت و بدين جهت يئددي سين داراي جايگاه ويژه ايي است و توركها هميشه آنرا ارج ميگذارند چرا كه ركن حيات آدمي ايت.

2.سمني: هرچند امروزه بعنوان حلواي خوشمزه و خوردني بشمار ميرود بايد گفت كه در اصل اين كلمه با ماده اوليه آن اطلاق ميشده است يعني (سبزي) كه نماد و سمبل تجديد حيات در زندگي است يعني در واقع در گذشته هاي دور سمني به سبزي گفته ميشد ولي بعدها با فراموش كردن اصل لغت و معني اوليه آن با آن نوعي خوردني تغيير نام يافته است كه حتي اين موضوع را ميتوان در اين شعر مشاهده كرد كه زنان هنگام پختن سمني دسته جمعي آنرا مي سرايند:

 

سمني ساخلا مني

 ايلده گويرده رم سني

 سمني آل مني

 هر يازدا يادا سال مني

 

و يا در شعر ذيل:

 سمني سازانا گلميشم اوزانا اوزانا گلميشم

 سن گلنده ياز اولور

 ياز اولور آواز اولور

 

 با توجه به معني (گويرده رم) يعني سبز ميكنم ميفهميم كه سمني همان سبزي نماد و سمبل تجديد حيات است كه فارسها سبزي را جايگزين آن كرده اند و خود سمني را در معني خوردني و شيريني بكار ميبردند بايد گفت امروز در آذربايجان شمالي كلمه سمني با حفظ معني اصيل خود يعني سبزي در زبان مردم رايج است.

3.سريمساق: كه بعنوان رمز سلامت انسان ميشود و از گذشته هاي دور به فوايد مختلف آن تاكيد بسياري شده است.

4.سوجوق: كه بعنوان سمبل و رمز شيرين زندگي است كه از عهد باستان بعنوان يكي از لذيذترين و خوشمزه ترين شيرينيها در آذربايجان بوده است و هنوز هم رايج است.

 5.سونبول: رمز و نماد بركت زندگي است و در واقع سونبول كه همان گندم باشد و ماده اصلي نان است در زندگي انسان نقش اساسي ايفا ميكند و به همراه سو دو عنصر اصلي و اساسي حيات انسان هستند كه متاسفانه فارسها اين ركن اساسي را نيز بسان سو از سفره يئددي سين حذف كرده اند يعني در واقع به جهت نبود معادل آن سين ديگري را جايگزين كرده اند.

 

6.سوماق: كه بعنوان سمبل و رمز مزه و طعم زندگي محسوب ميشود.

7.سيركه(سركه): بعنوان رمز و سمبل برطرف كننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره كنيم كه عدد هفت در ميان ما توركان داراي جايگاه ويژه ايي است و كلا بايد گفت كه اين عدد را براي اولين بار سومئرها يعني نياكان ما توركها ابداع كردند كه به مرور زمان در ميان ملل نيز براي خود جاي باز كرده است و نيز لازم بذكر است كه در گذشته هاي دور به عيد نوروز در ميان توركان (يئني گون) ميگفتند و اين موضوع را آشكارا ميتوان در كتاب ديوان لغات التورك محمد كاشغري كه هزار سال پيش نوشته شده است مشاهده كرد كه به مرور زمان به نوروز تغيير نام يافته است.

 

                            khoshmanzar.blogfa.com

 

 در خاتمه بايد اشاره كنيم كه در فارسي لغتي براي (بايرام) وجود ندارد و (عيد) يك لغت عربي است كه فارسها بكار ميبرند يا بهتر است بگوييم كه اصلا فارسها داراي چنين مراسمي نبوده اند كه لغتي نيز براي آن داشته باشند. حتي لغت (جشن) نيز توركي است كه در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربايجان بعنوان يك فرزند كوچك ميخواهم كه سفره يئددي سين را به شكل واقعي آن كه داراي ابعاد وسيع بار هويتي نياكان ماست اجرا كنند و حتي فارسها نيز بايد يئددي سين را بنحو واقعي آن اجرا نمايند كه سيب و سنجد هيچ معناي فرهنگي خاصي را در رابطه با زندگي انسان ايفا نميكند. ماهي درون آب نيز تنها بخاطر زيبايي سفره نيست بلكه ماهي در آب بعنوان رمز حيات است و آب مظهر زندگي است . همچنين بايد اشاره كنيم كه حتي چهار عنصر يادشده در بالا يعني (اود، سو، يئل، تورپاق) نظر به اهميت شان در زندگي و فرهنگ توركان بنام روزهاي هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهاي هفته بدين شكل در تاريخ تمدن توركان قيد گرديده اند:

 

شنبه : يئل گونو

يكشنبه : تورپاق گونو

دوشنبه : دوز گونو

 سه شنبه: آرا گونو

 

 چهارشنبه : اود گونو

 

پنجشنبه : سو گونو

 

 جمعه : آدينا

 

منابع:

1- ايران توركلرينين اسكي تاريخي - دوكتور زهتابي

 2-فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي- دكتر محمد جعفر ياحقي

 3-ايلين سون چرشنبه سي- ترجمه بهرام اسدي

 4-ديوان لغات تورك - محمود كاشغري

 5-ديوان سنگلاخ - ميرزا مهدي خان استرآباد

برگرفته از :http://www.iranturkmenleri.ir


 

خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 236 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32




             

div>

1- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

آدمی تعجّب می کند از وفور ایمان مردم آخرالزّمان که پیامبری را ندیدند و امام آسمانی را زیارت نکردند و تنها ایمان به سطوری می آورند که بر روی کتابهای باقیمانده از وحی و کلمات معصومین نقش بسته است.
منبع : کتاب حکیم


2- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

خداوند از بندة مؤمنش قول گرفته که سختی ها را در دنیا به جان بخرد آن گونه که نان آوران خانه از زیر دستان خود پیمان می گیرند که در غیبت او چهار چوب های مورد نظر را محترم دارند. هر چه به زمان ظهور نزدیکتر می شوید به افکار و اعمالتان پوشش تقیة بیشتری دهید.

منبع :‌ کتاب بحارالانوار جلد 67


3- پیامبر اکرم (ص) فرمودند :

دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه مردی از اهل بیت من که هم نام من است سلطنت نماید.
منبع : کتاب الملاحم و الفتن ص 154


4- امام علی (ع) فرمودند:
از علائم ظهور آن است که به همدیگر بد گویید و یکدیگر را تکذیب کنید و از شیعیان من باقی نمی ماند؛ مگر به اندازة سرمه در چشم و نمک در غذا و چنین خواهد بود، امتحانات زمان غیبت.
منبع : کتاب بحارالانوار


5- امام علی (ع): فرمودند:
برای صاحب الزّمان غیبتی است عظیم که باید در محور ایمان راسخ بود زیرا که خیلی ها از ما جدا می شوند حتّی آنها که به مقامات بلند رسیده اند.
منبع :‌ اصول کافی جلد 1


6- امام حسین (ع) فرمودند:
قیام کنندة این امت ، فرزند نهم من است که غیبتی طولانی دارد و هنگامی که تاریکی های غیبت ، همه جا را فرا می گیرد ؛ خفّاشان کور چشم و گرگان درنده به تقسیم اعتبارات و امتیازات او می نشینند.
منبع : الزام النواصب ص 67


7- امام حسین (ع) فرمودند :
فرزندم خلاصة‌ انبیاء و عصاره اولیاء و ثمره اوصیای کریم است.
منبع : کشف الغمه ج 3 ص 312


8- امام علی بن الحسین (ع) فرمودند:
هر کس در غیبت فرزند مان استوار بر ولایت ما باشد خداوند پاداش یک هزار شهید مقتول در جبهه های احد و بدر با به او می دهد.
منبع : کتاب بحارالانوار جلد 52


9- امام محمد باقر (ع) فرمودند :
ایام ا... سه روز است ، یکی روز ظهور حضرت قائم (عج) و دیگری روز رجعت و سومی روز قیامت است.
منبع : کتاب حکیم


10- امام محمد باقر (ع) فرمودند:
سلطنت قائم‌(عج) 309 سال است ؛ به مدتی که اصحاب کهف در غار به سر بردند.
منبع : غیبت بن شاذان


11- امام محمد باقر (ع) فرمودند :
اصلاحات قائم، به مساجد نیز می رسد و هر مسجدی که ذی خود خارج باشد و ظواهرش اشرافی و اعیانی باشد در روز رهایی ویران می شود.
منبع : بشارت الاسلام ص 235


12- امام جعفرصادق (ع) فرمودند :
خدای تعالی اصحاب قائم (عج) ما را در یک لحظه مانند ابرهای پراکنده جمع می کند و اصحاب امام زمان (عج) برابرند با سپاه اسلام در جنگ بدر که 313 نفر بودند.
منبع : کتاب حکیم


13- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در دولت امام قائم (عج) راه میان مکه و مدینه با درخت خرما اتصال می یابد.
منبع : کتاب حکیم


14- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در قیام آن سرور اولیاء جمله مفسدین و بد خواهان و غاصبین حقوق اهل بیت نابود خواهند شد.
منبع : کتاب حکیم


15- امام جعفرصادق (ع) در تفسیر آیه62 سوره نمل می فرماید:
«امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء و .....» آیا کسی هست که به فریاد بیچاره در وقت ناله اش جواب دهد و رفع نگرانیها را نماید ؛ فرمود: این کلام در مورد قائم وارد شده و اوست که هر لحظه خدا را می خواند برای دفع دشواری و به زودی پروردگار، وی را بر کرسی اقتدار جهانی می نشاند.
منبع : الزام النواصب ص 172


16- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
مردم در انتهای غیبت از دین خارج خواهند شد گروه گروه ، آنچنانکه در صدر اسلام دسته دسته وارد می شدند.
منبع : الملاحم و الفتن ص 144


17- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
این امر مقدس (ظهور) به وقوع نمی پیوندد ؛ مگر زمانی که تمامی گروه ها به حکومت برسند و خود را نشان دهند تا آن که نگویند کار امام را ما نیز می توانستیم انجام دهیم.
منبع : کتاب میزان الحکمه الحدیث


18- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
زمانی قیام صورت می گیرد که جهان بشریت به یک سوم جمعیت ، تقلیل یافته باشد و امواج بلایای طبیعی دو سوم را نابود کند.
منبع : منتخب الاثر ص 453


19- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
در روزگاری که جهان مهیای نزول عذاب های سنگین است در خانه ات خلوت نما و کمتر در محافل رسمی و شلوغ شرکت کن.
منبع : الزام النواصب ص 180


20- امام جعفر صادق (ع) فرمودند:
به وقت ظهور ، نشاط و شادی به برزخ نیز سرایت می کند و مؤمنین از فشارهای آن دیار راحت می شوند.
منبع : غیبت نعمانی ص 167


21- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
مغرب زمین در برابر قوای او سر تعظیم فرود می آورد و مصلح کل برایشان مسجدی بنا می کند.
منبع : کتاب حکیم


22- امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
نوروز ، تنها در زمان ظهور قائم ما اهل بیت واقعیت می یابد که خداوند ما را بر تمامی خبائث و رذائل مسلّط می گرداند. منبع : بحارالانوار جلد 52


23- امام موسی کاظم (ع):
خداوند به هنگام ظهور قائم (عج) دین حق را بر جمع ادیان باطله پیروز می گرداند.
منبع : کتاب حکیم


24- امام مهدی (عج) فرمودند :
نفرین خداوند و ملائکه و مردم گرویده بر کسی که تعدّی نماید به حقوق و اعتباراتم.
منبع : کتاب کمال ‌الدی



برای تعجیل  ظهور آقا امام زمان مهدی موعود (عج) صلوات بفرستید. التماس دعا





خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 296 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 

      باز سازی یکی از قدیمی ترین مساجد تبریز در  محله ی قراملک

 

مسجد جامع قراملک عصر امروز، جمعه مورخ 90/11/21 همزمان با ولادت با سعادت حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی (ص) و میلاد فرزند برومندش امام جعفر صادق (ع)  طی آيينی معنوی و با اقامه اولین نماز جماعت بعد از مرمت و بازسازی با امامت حضرت حجت السلام والمسلمین حاج میرزا جعفر واعظ و با حضور پرشور اهالی محله افتتاح شد.

اين مراسم با تلاوت آياتي چند از كلام اله مجيد آغاز و در ادامه  مجری مراسم ضمن تبريك این میلاد خجسته و خوش آمد گویی کلام خود را  با اشعاری از زنده یاد «شب خیز» شاعر اهل بیت عصمت و طهارت در مدح حضرت رسول اکرم (ص)  شروع کردند.

در ابتدای برنامه از آقای مهندس اکرمی عضو فعال هیئت امناء مسجد جامع برای سخنرانی و ایراد گزارشی از مرمت و بازسازی مسجد دعوت شد.

آقای مهندس اکرمی پس از عرض خیر مقدم و تبریک میلاد و ایام دهه فجر، به دلیل ضیق وقت در گزارشی مختصر  به  ايراد سخنراني درباره تاریخچه مسجد و بازسازی و مرمت آن پرداختند ...

مهندس اکرمی ضمن اینکه مسجد جامع قراملک تنها مسجد تاریخی این منطقه میباشد گفت: هر ملت و منطقه ای برای خود تاریخ و گذشته ای دارد که از آن محافظت مینماید و به آثاری که از گذشته برایشان باقی میماند میبالد، و اهالی قراملک نیز بایستی از شناسنامه و هویت آثار اجدادی خود که این مسجد است، مراقبت نماید . 

در ادامه مهندس اکرمی با تعریف شناسنامه مسجد بیان داشت: کارشناسان میراث فرهنگی قدمت بنای اولیه مسجد را که با خشت خام بوده است و با توجه به سنگ قبرها و سر ستونهای  بدست آمده در حفاری ها به حدود 400 سال قبل و به دوران صفویه مربوط دانسته اند، مسجد در دو دوره متفاوت مرمت و بازسازی شده است که دوره اول که ساخت بنا میباشد شامل دو گنبد است که آجرها در آن  بصورت ایستاده بافته شده اند و با ذکر اینکه این نوع معماری در نوع خود در تبریز منحصر بفرد میباشد؛ موقعیت این دو طاق در  قسمت جلوی در مسجد میباشند که به دوره صفویه مربوط میشود، بعد از آن حدود 200 سال قبل در دوره قاجاریه مسجد دوباره بازسازی و توسعه پیدا میکند که بقیه گنبدها مربوط به این دوره میباشد.

وی افزود: اوایل نیمه دوم سال 85 بعلت تعمیر و بازسازی شروع به خاکبرداری از کف مسجد شد که بعد از آن در تاریخ  86/03/03 میراث فرهنگی  با شماره ثبت ۱۹۱۸۷ این بنا را به ‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رساند. در این مدت رفع خطر شده و مرمت های اضطراری مانند پی بندی، استحكام بخشی و مرمت گنبدها و طاق ها  انجام شده است و همچنین تعویض کف خاکی، ساماندهی و ایزوگام سقف، تعویض درب و پنجره ها و تعویض آجرهای تخریب شده و بندكشی و مرمت جداره از جمله مرمت و بازسازی های انجام شده در مسجد قراملک به شمار می رود.

اکرمی بیان داشت: مرمت دیوارهای از بین رفته، اصلاح ورودی، نصب سردرب، نماسازی آجری، اجرای سرویس بهداشتی مجزا برای خانم ها و آقایان در ورودی از دیگر اقدامات انجام یافته در ترمیم و گسترش مسجد قراملک است.

وی افزود: براي مرمت و بازسازي  بنا تا كنون بيش از دو ميليارد ريال هزينه شده كه سی درصد آنرا میراث فرهنگی و مابقی را اهالی محترم متقبل شده اند.

بعد از گزارش مهندس اکرمی جناب آقای دکتر واعظ از چهرهای ماندگار تبریز و فوق تخصص هماتولوژی و اونکولوژی برای ایراد سخنرانی دعوت شدند.

دکتر واعظ پس از تبریک اعیاد ولادت حضرت رسول (ص) و فرزند برومندش امام جعفر صادق (ع)  و یوم الله 22 بهمن ادامه داد: انسان برای تکامل بافتن نیاز دارد تا در کنار پیشرفت علمی به معرفت و خودشناسی نیز بپردازد.

وی افزود: انسانی که در کنار پیشرفت علمی و مادی پیشرفت معنوی نداشته باشد به هیچ دردی نمیخورد و به مثابه حیوانی میماند. 

وی ضمن یادآوری خطبه های مقام معظم رهبری در جمعه هفته گذشته اهالی را به حضور پرشور در راهپیمایی فردا دعوت کرد.

لازم بذکر میباشد که فضای اصلی مسجد، شبستانی مستطیل شکل به طول 17.33 و عرض 12.71 متر می باشد .ستون های شبستان با توجه به سنگهای بکار رفته در آنها ابعادشان متفاوت است، و متوسط ابعاد ستونها 90 در 90 سانتی متر می باشد. مصالح بکار رفته در بنا بیشتر آجر با ملات آهک می باشد و ابعاد آجر بکار رفته در بنا 25 در 25 در 5 می باشد و همچنین این مسجد نیز بمانند اغلب مساجد تاریخی آذربایجان شرقی فاقد ایوان میباشد

 

http://www.qaramalik.blogfa.com   : برگرفته از 

 

 

خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 298 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 

 

           درباره زنده یاد استاد عباس شب خیز قراملکی

 

عباس شبخیز قراملکی (۱۳۹۰-۱۳۳۰ ) متخلص به «شب خیز» شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده ‌است. وی در سال ۱۳۳۰ در تبریز به ‌دنیا آمد و در زمستان سال ۱۳۹۰ در اثر ريزش آوار در تبریز به دیدار معبود شتافت و در قطعه صدیقین وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.




از مهم‌ترین آثار شب خیز «گنجینه شب خیز» «دیوان غزلیات فارسی و ترکی»، «منظومهٔ قراملک» که به سبک «حیدربابایه سلام» مرحوم استاد شهریار سروده است  و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های محله قدیمی قراملک تبریز و دوران طفولیت خود در آنجا را یاد کرده‌است، میباشد.


شبخیز از چهره‌های شاخص ادبیات مذهبی معاصر و یكی از تجلیل شوندگان نخستین همایش تجلیل از پیرغلامان اباعبدالله حسین(ع) تبریز بود كه مدایح و مراثی در وصف اهل بیت(ع) به زبان ترکی و فارسی می‌سرود.
وی همچنین از یاران و شاگردان زنده‌یاد استاد "محمد عابد تبریزی" بود.

کلیپی از زنده یاد استاد شب خیز:

 

دانلود کلیپ شعر خوانی زنده یاد استاد شب خیز

 

دانلود کتاب منظومه قراملک

 


==  نمونه ای از اشعار ==


نمونه‌ای از «منظومه قراملک» شبخیز:



«قره ملیک» ازلدن وار هرزادین

اورک لردن سیلینمه ین بیر آدین

سنینده وار «کرم» کیمی فرهادین

«اصلین» واردیر شیرین دنده سئوملی

«گوللو باغین» بیستوندان گؤزمه لی

 

روحش شاد و یادش گرامی باد.

خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 442 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32



زندگی نامه ی آیت الله سید علی قاضی


ولادت:


حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند.



پدر:


پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار.
 یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: « یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. »


تحصیلات:


سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجة الاسلام» و متخلص به « نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.

ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد.آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید.


اساتید:


ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.

آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند: « ... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! »

ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی معروف به واحد العین و به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند.

درباره ملاحسینقلی همدانی حکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان می باشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدین سپری کرد تا این که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند، مانند شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و ... .

سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصی به نام ملاقلی جولا می رسد. آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابر اولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاء گزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد.

آقا سید علی آقای قاضی درباره این استادش می فرماید: « شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. »

آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند: « وقتی مرحوم آقا سید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهره گیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا می کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت می کردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از وی علت این عمل را جویا شدند فرمود: قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحب یکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحان صاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجام می دهد و کسی را حق سوال و اعتراض نیست! »


درجه اجتهاد:


پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، آخوند خراسانی و... ادامه دادند و سرانجام کوشش های خستگی ناپذیر مرحوم آیت الله قاضی در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگی به ثمر نشست و این جوان بلند همت در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد رسید.


جامعیت علمی:


آقا سید هاشم حداد از شاگردان ایشان می فرمود: « مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بی نظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت... »

آیت الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می کردند که: کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید: من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.

مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامه طباطبائی می فرمودند: « این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر{المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که « فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم. »


شاگردان:


آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر ما معلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله های بلند عرفان و معنویت بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیق آشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می کنیم:

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)
آیت الله سید محمد حسین طباطبائی(ره)
آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره)
آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(حفظه الله)
آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله)
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(ره)
آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)
آیت الله علی اکبر مرندی(ره)
آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی
آیت الله علی محمد بروجردی(ره)
آیت الله نجابت شیرازی(ره)
آیت الله سید محمد حسینی همدانی
آیت الله سید حسن مسقطی(ره)
آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره)
حاج سید هاشم حداد(ره) و ...


در پی محبوب:


ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. می داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده است. چهل سال است که آداب عبودیت می آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است!

خود ایشان می گوید:« نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبی را می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعه نمی کردم. »


تقیّد تام به آداب شرع:


برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند:« قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریایی و خودنماست. » و عده ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینش نکنند. یکی از مخالفین ایشان می گوید: « من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. »

خود ایشان می گوید: « چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. »


و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است: « اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً: و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.»

این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانی که عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوم است که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است. « او نیز اطمینان دارد که باز نشدن در روحانیت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع باز شود صد در صد خام از کار در آید! » و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:« اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آ برایت فوران می کند. »

آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید: « چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. »


صبر و استقامت چهل ساله :


بیت زیر از اشعار ایشان می باشد: و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج ***و الزم و کن کمثل من ان فتح الباب ولج

اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. و می گوید: « هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. »

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید: « اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. » و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که: « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 »


فتح باب:


آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید:« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. »

آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. »

« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. »

آیت الله نجابت نقل می کند: دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:« ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! »


رحلت:


به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.
ایشان در سال های آخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و می گوید: « در سینه ام آتش است ساکت نمی شود. »

و دائم با خود تکرار می کند: گفت من مستسقی ام آبم کشد *** گر چه می دانم که هم آبم کشد

طبیبش به وی می گوید: « آقا من طبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید. » و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش را کامل می گیرد و می گوید: « رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم »

لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است.
آیت الله کشمیری می فرمودند: هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: « این دارد می رود. » و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود. باز آیت الله کشمیری فرمودند: « بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. »

سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: « ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست. ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »

او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستد تا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. آقا یحیی هرگز آقای قاضی را نمی شناخته ولی از طرف امام حسین علیه السلام در حالت خواب یا مکاشفه برای این امر مأموریت پیدا می کند و تمام کارهای کفن و دفن ایشان را انجام می دهد.

آیت الله بهجت می فرمودند: « شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را می برند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کرده است. »


تناثر نجوم در رحلت ایشان:


مرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادم مرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود: « در ایام وفات استاد اخلاق آقا سید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود. مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکار کنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم. »

برگرفته شده از:http://www.aviny.com



برای تعجیل ظهور آقا امام مهدی صاحب الزمان(عج)صلوات بفرستید.

التماس دعا


خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 271 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 

 

      راز جاودانگی حماسه ی تاسوعـا و عـاشورا

 


تقديم به عاشقــان سرور و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)

  

 

  khoshmanzar.blogfa.com


گام های محرم ناگزیر از رسیدن به سر منزل تاسوعا و عاشورای حسینی است. محرمی

 که با نام حسین(ع) پیوند خورده و هر یک از ایامش فکرها و دل ها را متوجه روزی می کند

 که بزرگ ترین مصائب دنیا را بهمراه دارد و با تاملی در چگونگی حوادثی که آنزمان در کربلا

 اتفاق افتاد اشک غم را در سوگ برترین انسان های عالم جاری می کند ...

مروری بر صفحات تاریخ نشان می‌دهد جنایت و كشتارهای فجیع انسانی در طول تاریخ

كم نبوده‌اند. جنایاتی كه بیان آنها مو را بر تن انسان سیخ می‌كند. از جنایت مغول ها د

ر نقاط مختلف خصوصاً خراسان گرفته تا كشتار سرخ‌پوستان آمریكا توسط مهاجران اروپایی

 و از تلفات جنگ‌های جهانی و حمله اتمی به هیروشیما گرفته تا كشتار در عراق و افغانستان

 توسط مهاجمانی که حقوق انسانها را نقص کردند. اما بسیاری از آنها در لابه‌لای تاریخ دفن

 شده‌اند و آنهایی هم كه گاه بیان می‌شوند یا برای زنده نگهداشتن‌شان یادبودی ساخته

 شده، هیچكدام جریان‌ساز و تحول‌آفرین نیستند. حتی كشتارهای گسترده در همین زمان‌های

 نزدیك خیلی سریع به فراموشی سپرده شده است.

 khoshmanzar.blogfa.com

 

اما دهه ی محرم 61 هجری و تاسوعا و عاشورای خونین آن سال هرگز از یادها نمی رود

 و هنوز هم که هنوز است مسلما بسیاری از شما عزیزان در هر شهر و محله ای كه در آن

 زندگی می‌كنید هیات و دسته‌ای دارید و در ایام محرم خصوصا در تاسوعا و عاشورا برای

گریستن بر مظلومیت آقا اباعبدالله و تدبر و تفكر در چیستی و چرایی حركتش راهی تكیه

و حسینیه ای می‌شوید. مگر راز زنده ماندن رشادت های حضرت ابوالفضل(ع) در روز تاسوعا

 و همینطور قیام امام حسین(ع) در روز عاشورا كه یك نیم‌روز بیشتر به‌طول نینجامید

 چیست؟ و چرا این حماسه پس از 14 قرن همچنان تحول‌آفرین و انسان‌ساز است؟

این راز ابعاد مختلفی دارد كه گرچه در این مختصر نمی گنجد ولی در این نوشتار تنها

 به گوشه ای از آنها اشاره می کنیم ..

   khoshmanzar.blogfa.com

روز تاسوعا (نهم محرم) در فرهنگ شیعه از دیرباز به عنوان روزی شناخته شده كه

عزاداران و عاشقان اهل بیت(ع) ضمن بیان فضیلت های علمدار كربلا، به مرثیه سرایی

 و عزاداری برای او می پردازند. بیان جانفشانی ها و مصیبت های حضرت ابوالفضل(ع)

 در روز تاسوعای حسینی، باعث شده تا برخی چنین تصور كنند كه آن حضرت در روز

تاسوعا به شهادت رسیده و به همین علت در این روز عزای سقای دشت كربلا را برپا

می كنند در حالیكه نه تنها حضرت ابوالفضل(ع) بلکه همه یاران امام حسین(ع) در روز

 عاشورا جان خود را برای یاری دین خدا و امام خود فدا كردند. تاسوعا روزی است كه

 حسین(ع) و یارانش در كربلا توسط لشکر ابن زیاد و عمر بن سعد محاصره شدند. یكی

 از حوادثی كه در این روز اتفاق افتاد، امان نامه ای بود كه شمر برای حضرت ابوالفضل(ع)

 و برادرانش آورد ولی از آنجا که معرفت و جوانمردی حضرت ابوالفضل(ع) برای یاری امام

 حسین(ع) و اهل بیت امام حرف اول را می زد،آن امان نامه ی ننگین به تمسخرگرفته ش

 

 

khoshmanzar.blogfa.com                              

 
در چنین روزی بود كه به دستور عبیدالله بن زیاد، لشكر مجهزی از كوفه وارد كربلا شد و

در عصر روز تاسوعا بود که حضرت اباعبدالله(ع) برای یاران خود خطابه ای خواندند و بیعت

 خود را از آنان برداشتند و سفارش كردند تا از تاریكی شب استفاده كرده و صحنه كربلا

را ترک كنند تا جان خود را نجات دهند و بدینصوررت فرصتی فراهم آوردند تا هر كس

 می‌خواهد از ایشان جدا شود و به نقطه‌ای امن برود كه البته عده‌ای هم چنین كردند

ولی آنها كه ماندند اعلام وفاداری و حمایت خود را تا پای جان اعلام كردند و برای

 همیشه ی تاریخ ماندگار شدند.

بنابراین حادثه عاشورا یك انتخاب آگاهانه و از روی بصیرت بوده است. همه كسانی

 كه در این واقعه شركت كردند از سرانجام خود آگاهی داشتند و به‌صورت اتفاقی و

از سر غفلت آنجا نیامده بودند.

ویژگی مهم دیگر حادثه عاشورا، تلفیق شگفت‌انگیز و شورآفرین مظلومیت با عزت

 و اقتدار است.

جمعیتی اندك با ابزارآلات محدود جنگی در مقابل لشکری کاملا مجهز و ستیزه جو؛

 در محاصره آب و عطش، اما از هیچ‌كدام ذره‌ای سستی، ترس و پشیمانی از این

حضور نه دیده شد و نه شنیده

  khoshmanzar.blogfa.com

در حالات سالار شهیدان آمده است كه هر چه به ظهر عاشورا نزدیك‌تر می‌شدند

چهره ایشان برافروخته‌ترمی‌شد و آخرین اذكار ایشان خطاب به پروردگار اظهار رضایت

 و تسلیم در برابر خواست الهی بوده است.

در مورد حضرت زینب(س) نیز این جمله قطعی است كه بعد از حادثه عاشورا در برابر

 طعن یزید فرمود:


"ما رأیت الا جمیلا". و شعار عاشورائیان در روز كربلا "هیهات من الذله" بود.

از دیگر خصوصیات حادثه عاشورا تركیب جمعیتی حاضر در آن واقعه است.

از طفل شش ماهه تا پیرمرد 90 ساله و از دختر 3 ساله تا جوانان و زنان میانسال.

از غلام سیاه تا صاحبان مقام و ثروت و از مسیحی تا مسلمان.

این جمعیت به ظاهر ناهمگن و نامتجانس در عین حال پیوندی عمیق و ناگسستنی

با یكدیگر داشتند؛

پیوندی كه آنها را تا آخرین لحظه در اوج عزت و احترام گرد هم جمع كرده بود.

آنها كه شهید می‌شدند تا آخرین نفس به یاد بازماندگان بودند و بازماندگان در

آرزوی پیوستن به شهدا،

نقطه كانونی و محور پیوند این جمع كسی نبود جز حسین بن علی(ع).

khoshmanzar.blogfa.com


و اما آخرین و شاید اولین و مهم‌ترین راز ماندگاری عاشورا را در الهی و خدایی بودن

 این قیام باید جست.

در حادثه عاشورا هیچ معیاری جز رضایت خداوند و انجام تكلیف الهی موضوعیت نداشت.

عاشورا نمایشگاهى بود كه در آن ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شد.

و واقعه ی عاشورا برای زنده نگه داشتن دین پیامبر اسلام(ص) و الگو قرار دادن راه و

 رسم آزادگی به بار نشست.

شهادت مظلومانه سید الشهدا(ع) و یارانش در کربلا، تاثیری بیدارگر و حرکت آفرین

 داشت، و امتدادهای آن حماسه ی بزرگ در طول تاریخ، جاودانه ماند تا انسانهاى

 دیگر از آن الگو بردارى كنند،

و در هر جامعه ‏اى كه شرائط ظالمانه ی زمان امام حسین(ع) را پیدا كرد قیام

 حسینى به راه افتد.

چون امام‏ حسین(ع) دیگر مختص به یك زمان و مكان خاص نیست و


براى همیشه تاریخ است و چون روحى در كالبد اجتماع بشری همچنان حضور دارد.

  khoshmanzar.blogfa.com


همه را سرگشته و حیران خود كرده این واقعه ی جانگداز عاشورا

فریاد از این همه ماتم و عزا

عجیب حكایتی است، مصائب عاشورا

عاشورا كه می‌رسد، دل‌های شیعیانش در آتش عشق حسین(ع) می‌سوزد

هر عاشقی كه واقعه عاشقانه عاشورا را خوانده باشد، به راز و رمز آن پی برده

 باشد، دل از این عاشقی بر نمی‌كند و هر عاشورا عاشق‌تر هم می‌شود

و راه ادامه عاشقی، سرگشتگی و حیرانی در پیمان با حسین(ع) است

سر نهادن و جان دادن بر سر پیمان با اباعبدالله است

چراکه حسین تا ابد ماندگار است و راز و رمز ماندگاری شیعه هم در ماندگاری

 عشق به حسین(ع) است

دل شیعه باید همواره در آتش عشق حسین(ع) خانه كند و این عشق باید زیبا بماند

دل دادن به شوق وصال حسین(ع) و ویران شدن وجود آدمی در غم آن نازنین

 شقایق هستی   چون حسین زیباست و راه و رسمش ستودنیست

و اكنون كه تاسوعا و عاشورایی دگر در راه است، تشنگی ما فزونی می‌یابد

عطش عشق به حسین(ع) و ارادتمندی به ابوالفضل العباس(ع) در جانمان

آتش می‌گیرد و می‌سوزد

این سوز دل با همین عطش سیراب می‌شود و حسین(ع) با لبیك

چراکه لبیك به حسین(ع) و درک رسالت او، پیمان با همه خوبی‌هاست

            

 khoshmanzar.blogfa.com

        محرم تو


ما را نسیم پرچم تو زنده می کند

زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند

خشکیده بود چند صباحی قنات اشک

این چشمه را ولی غم تو زنده می کند

آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را

شور تو، روضه و دم تو زنده می کند

ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما:

اسلام را محرم تو زنده می کند

ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم

جان را عطای حاتم تو زنده می کند

آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را

انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند

بالای تل هم آتش این قوم خفته را

آن خواهر مکرم تو زنده می کند

این کشته فتاده به هامون حسین اوست

خود را به اسم اعظم تو زنده می کند

فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی

ما را امید زمزم تو زنده می کند

 khoshmanzar.blogfa.com

 

برای تعجیل در ظهور آقا امام مهدی صاحب الزمان(عج)صلوات بفرستید.التماس دعا.

خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 285 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 

 

  شعری از "قیصر امین پور" درباره ی "محرم"


 

خوشا از دل نم اشکی فشاندن

به آبی آتش دل را نشاندن

.

خوشا زان عشقبازان ياد کردن

زبان را زخمه فرياد کردن

.

خوشا از نی خوشا از سر سرودن

خوشا نی نامه ای ديگر سرودن

.

نوای نی نوايی آتشين است

بگو از سر بگيرد، دلنشين است

.

نوای نی نوای بی نوايی است

هوای ناله هايش، نينوايی است

.

نوای نی دوای هر دل تنگ

شفای خواب گُل، بيماری سنگ

.

قلم،تصوير جانکاهی است از نی

علم،تمثيل کوتاهی است از نی

.

خدا چون دست بر لوح و قلم زد

سر او را به خط نی رقم زد

.


دل نی ناله ها دارد از آن روز

از آن روز است نی را ناله پرسوز

.


چه رفت آن روز در انديشه نی

که اينسان شد پريشان بيشه نی؟

.


سری سر مست شور و بی قراری

چو مجنون در هوای نی سواری

.


پر از عشق نيستان سينه او

غم غربت،غم ديرينه او

.


غم نی بند بند پيکر اوست

هوای آن نيستان در سر اوست

.


دلش را با غريبی، آشنايی است

به هم اعضای او وصل از جدايی است

.


سرش برنی، تنش در قعر گودال

ادب را گه الف گرديد، گه دال

.


ره نی پيچ و خم بسيار دارد

نوايش زير و بم بسيار دارد

.


سری برنيزه ای منزل به منزل

به همراهش هزاران کاروان دل

.


چگونه پا ز گل بردارد اشتر

که با خود باری از سر دارد اشتر؟

.


گران باری به محمل بود بر نی

نه از سر،باری از دل بود بر نی

.

چو از جان پيش پای عشق سر داد

سرش بر نی ، نوای عشق سر داد

.


به روی نيزه و شيرين زبانی !

عجب نبود ز نی شکر فشانی

.


اگر نی پرده ای ديگر بخواند

نيستان را به آتش می کشاند

.

 

سزد گر چشمها در خون نشينند

چو دريا را به روی نيزه بينند

.


شگفتا بی سرو سامانی عشق!

به روی نيزه سرگردانی عشق!

.


ز دست عشق در عالم هياهوست

تمام فتنه ها زير سر اوست !

.

 

"قیصر امین پور"

خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 325 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 

                    پــَـــ نــه پــَـــ چیه؟


پــَـــ نــه پــَـــ همون "پس نه" ی خودمونه که با یه لهجه باحال به" پس نه پس"

در اومده .  که تو زبون محاوره ای خودمون     "پــَـــ نــه پــَـــ"  خونده میشه.

و  در  زبان  آذری  هم به جای    "پــَـــ نــه پــَـــ"      از  کلمه ای  به  نام

   " یــــــــــــــــــو خ  "   ا ستفاده میشه  .   که همون  "یوخ بابا "  هستش.


این کلمه یه حالت طنز پیدا کرده که توی اکثر جمله ها میشه ازش استفاده کرد.


در زیر مختصری از جملات طنز   "پــَـــ نــه پــَـــ"  ای رو بخوانید و نظر یادتون نره.



پـَـَـ نــه پـَـَــــ



رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد
font>
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم


يارو عکسمو ديده ميگه:اااا دماغ خودته اين؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بيني به بيني، نسل به نسل منتقل شده الان رسيده به من!!!!
font>
با دوستم رفتيم تو يه مغازه ي شلوغ که عسل طبيعي ميفروشه؛ نوبت ما که ميشه طرف ميگه:شمام عسل ميخواين!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوريم اومديم استخدام شيم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه
font>
زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه


صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی
font>
ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم font>
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!
font>
ساعت 5-4 صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته


خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم
font>
برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ
اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم


تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!


سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟...

 میگم پـــَـ نه پـَـــ دعای ابوحمزه ثمالی!!!

رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام، میگه برای موش های خونتون

میخواین، پ نه پ میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه!



- سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم

میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟! پـــــــ نه پــــــــ

گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!!




- رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته

میگه فاتحه است دیگه نه؟ پـــ نه پـــــ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن

می گیریم!



- رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم

جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟ پــ نه

پـــ اومدم کتابا رو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو

مملکت بره بالا!



- رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟

میگم: پــ نه پـــ همین جا میخورمش.



- رفتم آزمایش ادرار. یارو میگه ادراره؟ میگم: پـــ نه پـــــ سکنجبین برو

کاهو بیار بزنیم توش بخوریم!



- کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می

کنه؟ پ نه پ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.



- داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم اومده میگه جدی حال میده؟

میگم پــ نه پــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم!



- تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا

شما هم می خوای گاز بزنی؟

پـــ نه پـــ من می خوام لیس بزنم...



- رفتم بانک پول بگیرم کارمنده میگه پول رو میبرین؟ گفتم پـــ نه پــ

میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم....



- رفیقم شمارمو می خواست, گفتم: یادداشت کن 0932 گفت: تالیا

داری؟ پ نه پ همراه اول شماره خالی نداشت بهم تو تالیا خط داد!


- رفتیم غار علیصدر. به رفیقم خفاش نشون دادم. میگه وای خفاشه!

پــ نه پـــ بتمن بود. اجاره خونه گرونه اینجا سکونت دارن فعلا!!!



- با دوستم سه ساعت تو صف نونوایی وایساده بودیم صف 40 متری

نوبتم شده یارو میگه نون می خوای ؟ پـــ ن پـــ تا الان قطار بازی می

کردیم واگن آخرم بودیم.

- تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟ میگم

پـــ نه پــــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست

هیجانش بیشتر باشه



- رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه.

میگه: یعنی فاسد شده؟ میگم پـــــــــ نه پـــــــ مونده جا افتاده.




- دارم از گرما میمیرم، خودمو مثله چی دارم باد میزنم، بابام میاد میگه

چیه؟ گرمته؟؟؟؟ پـــــ نــه پـــــ دارم حداکثر سرعت چرخش مچم رو

امتحان میکنم.



- تو دستشویی به خواهرم میگم آفتابه رو میدی؟ میگه میخوای خودتو

بشوری؟ پ نه پ میخوام آبش کنم بذارم تو یخچال.




- به یارو راننده میگم: آقا اگه میشه یکم سریعتر. الان هواپیما میپره...

میگه: بسلامتی مسافرین؟... پــ نه پـــ... فندک هواپیما دیشب دستم

جامونده، میرم بدم به رانندش!



- رفتم بالای برج میخواستم خودمو بندازم پایین یارو میگه میخوای

خودکشی کنی؟ میگم پــــ نه پــــــ اومدم ببینم سرعت صفر تا صدم از

این بالا تا پایین چقدر میشه، بجای پروژه بدم دانشگاه.


- رفیقم میگه اگه با گوشی برم تو اینترنت از شارژم کم میشه؟

پـــ نه پـــ از ذخیره ارزی کشورهای عضو اپک کم میشه.



- رفتم سم بخرم واسه سوسک یارو میگه میخواین سریع بمیره؟!

پـــ نه پـــ میخوام شکنجش کنم ازش اعتراف بگیرم!!




- دم دستشویی عمومی واستادم تا نفر قبلی بیاد بیرون، اومده بیرون،

میبینه دارم پیچ و تاب میخورم میگه دستشویی داری؟؟ میگم پـــ نه پـــ

، دارم با صدای موزیکی که نواختی تمرین رقص عربی میکنم!



- رفتیم رستوران، میگم 2 تا جوجه لطفا، میگه جوجه کباب؟

پـــ نه پــــــ ازین جوجه رنگیا، یه قرمز بدین یه سبز!



- به اپراتور اداره میگم لطفا شماره فلانی رو برام بگیر. میگه گرفتم

وصل کنم؟ ... پـــ نه پـــ فوت کن, قطع کن



- زنگ زدم 115، میگه آمبولانس میخواین قربان؟ پـــ نه پــــــ یه پلیس

110 میخوام, بقیش هم آدامس بدین!



- به مامانم میگم من میرم کارواش، میگه ماشینم میبری؟ میگم پـــ نه

پــــ دارم میرم اونجا دوش بگیرم!




- یارو اومده می بینه همکارم توی اتاق نیست باز می پرسه خانم

فلانی نیست؟ پـــ نه پـــ هستن. افتادن پشت اون کمد. با خط کش بزن

در بیاد.


- مگس کش دستمه. مامانم میگه میخوای مگسا رو بکشی؟ میگم

پـــ نه پــــــ میخوام رهبری ارکسترشون رو بکنم سمفونی بتهوون بزنن!


- حواسم نبود با صورت رفتم تو در، میگه ندیدیش؟ میگم پـــ نه پــــــ من

دارکوبم می خوام با منقار یه سوراخ برا خودم باز کنم برم تو.




رفتم دکتر میگم: دو روزه بدنم خیلی درد میکنه! بعد از 10 دقیقه معاینه

میگه: میخوای واست دارو بنویسم؟! پـــ نه پــــــ میخوای واسم دعا کن

تا خوب بشم!!!!


- زنگ زدم میگم مامان بیا منو گرفتن... میگه خاک تو سرم, گشت

ارشاد؟ میگم پـــــــ نه پـــــ مرکز نخبگان ایران




- حدود 3 صبح بود رفتم سر یخچال تنگ آب رو برداشتم آب بخورم،

دوستم بلند شده میگه می خوای آب بخوری؟ گفتم پـــ نه پــــــ ، تو

خواب یادم افتاد به گلا آب ندادم می خوام بهشون آب بدم!



- میگه امتحان چی داری؟؟؟ میگم وصایا,,, میپرسه وصایای امام؟؟؟

پـــ نــه پــــ... وصایای الیزابت تیلور



- سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید. میگه پیاده میشی؟ پــــــ نــه پــــــــ

میخوام باد لاستیکا رو چک کنم...!!


- با گل رفتم بیمارستان، نگهبان میگه گل برای مریضتون آوردین، گفتم

پ نه پ اومدم خواستگاری تو با این سیبیلات...




- کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال

دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن

هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟ پـــ نــه پــــــ می

خوام ازش نگهداری کنم بزرگ شه، بشه عصای دستم!


- رفتم صندلی بخرم واسه کامپیوتر، یارو گفت: راحت باشه؟

پــــ نه پــــ خار داشته باشه...




- دارم تو حیاطمون موتورمو تعمیر میکنم به مامانم میگم دستمال

بیخودی داری؟ میگه میخوای موتورتو تمیز کنی؟ پـــ نــه پــــــ میخوام

هل هله کنان برم تو کوچه کردی برقصم.



- طوطی گرفتم فامیلمون اومده میگه اااااااااااااااااااااااا طوطیه؟

پـــ نــه پــــــ یا کریمه یه کم با فتوشاپ تغییرش دادم!




- داشتم تلویزیون میدیدم بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده

بعدش به من میگه داشتی میدیدی؟؟؟!!! پـــ نه پـــ داشتم گرمش

میکردم تا شما بیای ببینی!!!!!



- رفتم واسه استخدام, یارو میگه اومدی واسه استخدام؟ پ نه پ

اومدم ببینم کی استخدام می شه ازش شیرینی بگیرم!



- میگم بابا... تصمیمم رو گرفتم... می خوام زن بگیرم... میگه

میشناسیش؟ میگم آره. میگه مجرده؟پـــ نــه پــــــ منتظرم شوهرش

رضایت نامشو امضا کنه بریم خواستگاری.



- با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛

نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ پـــ نــه پـــــ دو تا

زنبوریم اومدیم استخدام شیم!



- دستمو بلند کردم از استاد سوال کنم. میگه شما سوال داری؟

پـــ نــه پــــــ خواستم خطوط کف دستمو بهت نشون بدم فالمو بگیری

...




- رفتم پیژامه از کمد برداشتم پوشیدم بابام میگه از تو کمد برداشتی؟

پـــــ نه پـــــــ گذاشته بودم تو یخچال تابستونیه پیژامه تگری بپوشم

خنک شم.



- میگم آقا شهید همت کجاس؟ میگه بزرگراه شهید همت؟ میگم پــــ

نه پـــــ می خواستم خودشو پیدا کنم یه خانواده ای رو از نگرانی در

بیارم!!!




- به استاد میگم لطفا کمکم کنید دارم مشروط میشم.میگه نمره

میخوای؟ گفتم پـــــ نه پــــــ... نظر شما رو در مورد مقدار و جنس خاکی

که باید بریزم تو سرم میخوام!



خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 278 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32

 
اعمال ویژه ی عرفه
 
 
شب عرفه از شب‌هاى مبارک و بافضيلت است که عبادت، توبه، راز و نياز با حضرت حق در آن بسيار پرارزش است. در روايتى از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرمود: شب عرفه، شبى است که دعاها در آن مستجاب است و کسى که آن شب را به عبادت بپردازد، پاداش سالها عبادت را دارد و اين شب، شب مناجات و توبه است.

براى اين شب، اعمالى نقل شده است:

اول:

اين دعا را که از رسول خدا(ص) نقل شده است بخواند و در پاداش آن فرموده هر کس آن را در شب عرفه يا شب هاى جمعه بخواند، خداوند او را بيامرزد:

اَللّهُمَّ يا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى ومَوْضِعَ کُلِّ شَکْوى وعالِمَ کُلِّ خَفِيَّة،

خدايا اى آگاه هر راز و مرجع هر شکايت و داناى هر پنهان

وَمُنْتَهى کُلِّ حاجَة، يا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ عَلَى الْعِبادِ، يا کَريمَ الْعَفْوِ،

و منتهاى هر حاجت، اى آغازنده نعمت ها بر بندگان اى بزرگوار گذشت

يا حَسَنَ التَّجاوُزِ، يا جَوادُ، يا مَنْ لا يُوارى مِنْهُ لَيْلٌ داج ولا بَحْرٌ عَجّاجٌ

اى نيکو درگذر، اى بخشنده، اى که نه شب تار چيزى را از تو پنهان کند و نه درياى مواج

ولا سَمآءٌ ذاتُ اَبْراج ولا ظُلَمٌ ذاتُ ارْتِياج، يا مَنِ الظُّلْمَةُ عِنْدَهُ ضِيآءٌ،

و نه آسمان برج دار و نه تاريکيهاى پيچيده درهم، اى کسى که تاريکى در پيش او روشن است

اَسْئَلُکَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْکَريمِ، اَلَّذى تَجَلَّيْتَ بِهِ لِلْجَبَلِ فَجَعَلْتَهُ دَکّاً و خَرَّ

از تو خواهم به حق نور ذات بزرگوارت، همان که بدان وسيله بر کوه تجلى فرمودى و آن را متلاشى کردى

مُوسى صَعِقاً وبِاسْمِکَ الَّذى رَفَعْتَ بِهِ السَّمواتِ بِلا عَمَد وسَطَحْتَ بِهِ

و موسى مدهوش بر زمين افتاد و به همان نامت که آسمانها را بدون ستون برافراشتى

الاَْرْضَ عَلى وَجْهِ ماء جَمَد وبِاسْمِکَ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ الْمَکْتُوبِ الطّاهِرِ،

و زمين را بر روى آبى منجمد شده پهن کردى و بدان نامت که پيش تو در گنجينه و در پرده و نوشته و پاکيزه است

اَلَّذى اِذا دُعيتَ بِهِ اَجَبْتَ واِذا سُئِلْتَ بِهِ اَعْطَيْتَ

همانکه هرگاه بدان نام بخوانندت اجابت کنى و هرگاه بدان از تو خواهند

عطافرمايى

و بِاسْمِکَ السُّبُوحِ الْقُدُّوسِ الْبُرْهانِ، اَلَّذى هُوَ نُورٌ عَلى کُلِّ نُور ونُورٌ مِنْ نُور،

و به حق نام منزه و مقدس و برهان تو که آن نور است بر هر نورى و نور است از نورى

يُضيىُ مِنْهُ کُلُّ نُور، اِذا بَلَغَ الاَْرْضَ انْشَقَّتْ وا ِذا بَلَغَ السَّمواتِ فُتِحَتْ،

که روشنى گيرد از آن هر نور چون به زمين رسد شکافته شود و چون به آسمانها رسد گشوده شوند

وَاِذا بَلَغَ الْعَرْشَ اهْتَزَّ و بِاسْمِکَ الَّذى تَرْتَعِدُ مِنْهُ فَرآئِصُ مَلائِکَتِکَ،

و چون به عرش رسد بلرزد و به حق آن نامت که بلرزد از آن اندام فرشتگانت

وَاَسْئَلُکَ بِحَقِّ جَبْرَئيلَ وَ ميکائيلَ وَ اِسْرافيلَ و بِحَقِّ مُحَمَّد الْمُصْطَفى

و از تو خواهم به حق جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل و به حق محمّد مصطفى

صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و عَلى جَميعِ الاَْنْبِيآءِ وَ جَميعِ الْمَلائِکَةِ

که درود خدا بر او و آلش و بر جميع پيمبران و همه فرشتگان

و بِالاِْسْمِ الَّذى مَشى بِهِ الْخِضْرُ عَلى قُلَلِ الْمآءِ، کَما مَشى بِهِ عَلى جَدَدِ الاَْرْضِ،

و به حق آن نامى که حضرت خضر بوسيله آن بر روى امواج آب دريا راه مى رفت، چنانچه روى زمين هموار راه مى رفت

وَ بِاسْمِکَ الَّذى فَلَقْتَ بِهِ الْبَحْرَ لِمُوسى واَغْرَقْتَ فِرْعَوْنَ وَقَوْمَهُ،

و به حق آن نامت که شکافتى بدان دريا را براى موسى و غرق کردى فرعون و قوم او را

وَاَنْجَيْتَ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرانَ وَ مَنْ مَعَهُ

و نجات دادى بدان موسى بن عمران و همراهانش را

و بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ مُوسَى بْنُ عِمْرانَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ، فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَاَلْقَيْتَ عَلَيْهِ مَحَبَّةً مِنْکَ

و به حق آن نامت که موسى بن عمران بوسيله آن تو را خواند از جانب راست کوه طور و اجابتش کردى و محبّت خود را بر دلش انداختى

و بِاسْمِکَ الَّذى بِهِ اَحْيى عيسَى بْنُ مَرْيَمَ الْمَوْتى و تَکَلَّمَ فِى الْمَهْدِ صَبِيّاً

و به حق آن نامت که عيسى بن مريم بوسيله اش مردگان را زنده کرد و در گهواره در زمان کودکى سخن گفت

واَبْرَءَ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِاِذْنِکَ و بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ حَمَلَةُ عَرْشِکَ

و کور مادرزاد و مبتلاى به مرض برص را به اذن تو شفا داد و بدان نامت که خواند بوسيله آن تو را حاملين عرشت

و جَبْرَئيلُ وَ ميکآئيلُ وَ اِسْرافيلُ وحَبيبُکَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

و جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل و حبيبت محمّد درود بر او و آلش

ومَلائِکَتُکَ الْمُقَرَّبُونَ و اَنْبِيآؤُکَ الْمُرْسَلُونَ و عِبادُکَ الصّالِحُونَ

و فرشتگان مقرّب و پيمبران مرسلت و بندگان شايسته‌ات

مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَ الاَْرَضينَ و بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ ذُوالنُّونِ،

از اهل آسمانها و زمينها و بدان نامت که يونس تو را بدان نام خواند،

اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ تَقْدِرَ عَلَيْهِ، فَنادى فِى الظُّلُماتِ،

در آن هنگام که خشمناک برفت و گمان داشت که بر او سخت نگيرى پس ندا کرد در ميان تاريکيها

اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَک اِنّى کُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ،

که معبودى جز تو نيست، منزهى تو و براستى من از ستمکاران هستم

فَاسْتَجَبْتَ لَهُ وَ نَجَّيْتَهُ مِنَ الْغَمِّ وکَذلِکَ تُنْجِى الْمُؤْمِنينَ

پس تو اجابتش کردى و از اندوه نجاتش دادى و اين چنين نجات دهى مؤمنان را

وبِاسْمِکَ الْعَظيمِ الَّذى دَعاکَ بِهِ داوُدُ وَخَرَّ لَکَ ساجِداً، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ

و بدان نام عظيمت که داود بدان نام تو را خواند و برايت به سجده افتاد پس گناهش آمرزيدى

و بِاسْمِکَ الَّذى دَعَتْکَ بِهِ اسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ، اِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى عِنْدَکَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ

و بدان نامت که آسيه همسر فرعون بدان نام تو را خواند و گفت: پروردگارا براى من نزد خود در بهشت خانه اى بنا کن

و نَجِّنى مِنْ فِرعَوْنَ وَ عَمَلِهِ و نَجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ،فَاسْتَجَبْتَ لَها دُعائَها و بِاسْمِکَ

و نجاتم ده از فرعون و کردارش و نجاتم ده از دست مردم ستمکار پس دعايش را اجابت کردى

الَّذى دَعاکَ بِهِ اَيُّوبُ، اِذْ حَلَّ بِهِ الْبَلاءُ، فَعافَيْتَهُ وَ اتَيْتَهُ اَهْلَهُ ومِثْلَهُمْ

و بدان نامت که ايوب تو را بدان خواند در آن هنگام که بلا بر او نازل شد پس او را تندرست کرده و کسانش را به او دادى و نظايرشان را

مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِکَ وَذِکْرى لِلْعابِدينَ

نيز از رحمت خويش و پندى براى پرستش کنندگان

و بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ يَعْقُوبُ، فَرَدَدْتَ عَلَيْهِ بَصَرَهُ وقُرَّةَ عَيْنِهِ يُوسُفَ وجَمَعْتَ شَمْلَهُ،

و بدان نامت که يعقوب تو را بدان نام خواند، پس بيناييش را و نور ديده اش يوسف را به او بازگرداندى و پريشانيش را برطرف کردى

وَ بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ سُلَيْمانُ، فَوَهَبْتَ لَهُ مُلْکاً لا يَنْبَغى لاَِحَد مِنْ بَعْدِهِ

و بدان نامت که سليمان بدان تو را خواند پس بدو سلطنتى دادى که شايسته نبود براى هيچ کس پس از او ،

اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ وبِاسْمِکَ الَّذى سَخَّرْتَ بِهِ الْبُراقَ لِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ،

و براستى تو پر بخششى و بدان نامت که براق را براى محمّد درود خدا براو و خاندانش باد مسخر کردى

اِذْ قالَ تَعالى: سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ

آن جا که فرمودى: «منزه است خدايى که راه برد بنده‌اش را شبانه

الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَْقْصى. وَقَوْلُهُ: سُبْحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا

از مسجدالحرام تا مسجد اقصى» و گفتار ديگرت: «منزه است خدايى که مسخر کرد براى ما اين را

وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنينَ و اِنّا اِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ.

وگرنه ما نيروى تسخيرش را نداشتيم و ما بسوى پروردگارمان باز مى گرديم»

وَبِاسْمِکَ الَّذى تَنَزَّلَ بِهِ جَبْرَئيلُ عَلى مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

و بدان نامت که نازل مى شد بوسيله آن جبرئيل بر محمّد درود خدا بر او و آلش

و بِاسْمِکَ الَّذى دَعاکَ بِهِ آدَمُ، فَغَفَرْتَ لَهُ ذَنْبَهُ و اَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ

و بدان نامت که خواند بدان نام تو را آدم، پس گناهش آمرزيدى و در بهشتت جايش دادى

و اَسْئَلُکَ بِحَقِّ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ و بِحَقِّ مُحَمَّد خاتَمِ النَّبِيّينَ وبِحَقِّ اِبْراهيمَ وبِحَقِّ فَصْلِکَ يَوْمَ الْقَضآءِ

و از تو خواهم به حق قرآن عظيم و به حق محمّد خاتم پيمبران و به حق ابراهيم و به حق جدا کردنت حق و باطل را در روز داورى

وبِحَقِّ الْمَوازينِ اِذا نُصِبَتْ و الصُّحُفِ اِذا نُشِرَتْ و بِحَقِّ الْقَلَمِ وَ ما جَرى،

و به حق ميزانها هنگامى که نصب گردد و نامه ها آنگاه که گشوده شود و به حق قلم و آنچه بنويسد

و َاللَّوْحِ وَ ما اَحْصى و بِحَقِّ الاِْسْمِ الَّذى کَتَبْتَهُ عَلى سُرادِقِ الْعَرْشِ

و لوح و آنچه بشمارد و به حق آن نامت که نوشتى آن را بر سراپرده هاى عرش

قَبْلَ خَلْقِکَ الْخَلْقَ وَالدُّنْيا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ بِاَلْفَىْ عام

پيش از آن که خلق را بيافرينى و دنيا و خورشيد و ماه را خلق فرمايى

واَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ وحْدَهُ لا شَريکَ لَهُ واَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ

و گواهى دهم که معبودى جز خداى يگانه نيست که شريکى ندارد و اين که محمّد بنده و رسول او است

و اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الْمَخْزُونِ فى خَزآئِنِکَ، اَلَّذِى اسْتَاْثَرْتَ بِهِ فى عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَکَ،

و از تو خواهم بدان نام محفوظ در خزينه هايت که مخصوص خود ساختى آن را در علم غيب در نزد خويشتن

لَمْ يَظْهَرْ عَلَيْهِ اَحَدٌ مِنْ خَلْقِکَ، لا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ ولا عَبْدٌ مُصْطَفىً

و آگاه نشد بر آن هيچ کس از خلق تو نه فرشته مقربى و نه پيامبر مرسلى و نه بنده برگزيده اى

واَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى شَقَقْتَ بِهِ الْبِحارَ وقامَتْ بِهِ الْجِبالُ،

و از تو خواهم بدان نامت که شکافتى بدان درياها را و برپا شد بدان کوهها

وَاخْتَلَفَ بِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وبِحَقِّ السَّبْعِ الْمَثانى و الْقُرْآنِ الْعَظيمِ،

و در رفت و آمد شد بدان شب و روز و به حق سوره مبارکه حمد و قرآن عظيم

وَ بِحَقِّ الْکِرامِ الْکاتِبينَ و بِحَقِّ طه وَ يس وکهيعص و حمعسق

و به حق نويسندگان ارجمندت و به حق طه و يس و کهيعص و حمعسق

و بِحَقِّ تَوْراةِ مُوسى و اِنْجيلِ عيسى و زَبُورِ داوُدَ و فُرْقانِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

و به حق تورات موسى و انجيل عيسى و زبور داود و قرآن محمّد که درود تو بر او و آلش

و عَلى جَميعِ الرُّسُلِ و بِاهِيّاً شَراهِيّاً،

و بر جميع رسولان باد و به حق آهى و شراهى (که دو نام اعظم يا نام دو

تن از بزرگان دين است)

اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ تِلْکَ الْمُناجاتِ، اَلَّتى بَيْنَکَ و َبَيْنَ مُوسَى بْنِ عِمْرانَ فَوْقَ جَبَلِ طُورِ سَيْنآءَ

خدايا از تو خواهم به حق آن مناجاتى که ميان تو و موسى بن عمران در بالاى کوه طور سينا گذشت

واَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى عَلَّمْتَهُ مَلَکَ الْمَوْتِ لِقَبْضِ الاَْرْواحِ،

و از تو خواهم به آن نامت که آن را براى گرفتن جانها به ملک الموت ياد

دادى

وَاَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى کُتِبَ عَلى وَرَقِ الزَّيْتُونِ، فَخَضَعَتِ النّيرانُ لِتِلْکَ الْوَرَقَةِ،

و از تو خواهم بدان نامت که نوشته شد به برگ زيتون و آتشها در مقابل آن نام فروتن گشت

فَقُلْتَ: يا نارُ کُونى بَرْداً وَسَلاماً. وَ اَسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى کَتَبْتَهُ عَلى سُرادِقِ الْمَجْدِ وَالْکَرامَةِ،

و فرمودى «اى آتش سرد و سلامت باش» و از تو خواهم بدان نامت که نوشتى آن را بر سرا پرده هاى مجد و کرامت

يا مَنْ لا يُحْفيهِ سآئِلٌ ولا يَنْقُصُهُ نآئِلٌ،

اى که درمانده اش نکند سائلى و نکاهدش دادن جايزه‌اى،

يا مَنْ بِهِ يُسْتَغاثُ وَ اِلَيْهِ يُلْجَأُ، اَسْئَلُکَ بِمَعاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِکَ

اى که به او استغاثه شود و به او پناه برند از تو خواهم به حق آنچه موجب عزت عرشت گشته

ومُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ کِتابِکَ و بِاسْمِکَ الاَْعْظَمِ و جَدِّکَ الاَْعْلى و کَلِماتِکَ التّآمّاتِ الْعُلى،

و به آخرين حد نهايى رحمت از کتاب تو و به اسم اعظمت و مقام والاترت و کلمات کامله و والايت

اَللّـهُمَّ رَبَّ الرِّياحِ وَما ذَرَتْ والسَّمآءِ وَ ما اَظَلَّتْ،

خدايا، اى پروردگار بادها و آنچه پراکنده کنند و پروردگار آسمان و آنچه را

سايه کنند

وَ الاَْرْضِ وَ ما اَقَلَّتْ و الشَّياطينِ وَ ما اَضَلَّتْ و الْبِحارِ وَ ما جَرَتْ،

و پروردگار زمين و آنچه برخود دارد و پروردگار شياطين و آنچه را گمراه کنند و درياها و آنچه را همراه برند

وَ بِحَقِّ کُلِّ حَقٍّ هُوَ عَلَيْکَ حَـقٌّ و بِحَـقِّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبينَ،

و به حق هر حقى که بر تو است و به حق فرشتگان مقربت

وَالرَّوْحانِيّينَ وَ الْکَرُوبِيّينَ و الْمُسَبِّحينَ لَکَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ لا يَفْتُرُونَ،

و روحانيان و کروبيان و آنان که تسبيحت کنند به شب و روز بى آن که سستى کنند

وَبِحَقِّ اِبْراهيمَ خَليلِکَ و بِحَقِّ کُلِّ وَلِىٍّ يُناديکَ بَيْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ،

و به حق ابراهيم خليل تو و به حق هر ولى و دوستى که تو را در ميان صفا و مروه صدا زند

وَ تَسْتَجيبُ لَهُ دُعآئَهُ، يا مُجيبُ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذِهِ الاَْسْماءِ

و دعايش را به اجابت رسانى، اى اجابت کننده، از تو خواهم به حق اين نامها

و بِهذِهِ الدَّعَواتِ، اَنْ تَغْفِرَ لَنا ما قَدَّمْنا وَ ما اَخَّرْنا و ما اَسْرَرْنا وَ ما اَعْلَنّا

و به اين دعاها که بيامرزى آنچه از گناهان که از پيش داشته و از اين پس داريم و آنچه پنهان کرده و آنچه را آشکار کرديم

و ما اَبْدَيْنا وَ ما اَخْفَيْنا و ما اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ،

و آنچه را ظاهر کرده و آنچه را مخفى کرديم و آنچه را تو بدان آگاهترى از ما که براستى تو بر هر چيز توانايى، به رحمتت اى مهربانترين مهربانان

يا حافِظَ کُلِّ غَريب، يا مُونِسَ کُلِّ وَحيد،

اى نگهدار هر غريب، اى همدم هر تنها

يا قُوَّةَ کُلِّ ضَعيف، يا ناصِرَ کُلِّ مَظْلُوم، يا رازِقَ کُلِّ مَحْرُوم،

اى نيروى هر ناتوان، اى ياور هر ستمديده، اى روزى ده هر محروم، اى مونس هر وحشت زده

يا مُونِسَ کُلِّ مُسْتَوْحِش، يا صاحِبَ کُلِّ مُسافِر، يا عِمادَ کُلِّ حاضِر،

اى همراه هر مسافر، اى تکيه گاه هر حاضر در وطن،

يا غافِرَ کُلِّ ذَنْب وَ خَطيئَة، يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، يا صَريخَ الْمُسْتَصْرِخينَ،

اى آمرزنده هر گناه و خطا، اى فريادرس فريادخواهان، اى دادرس دادخواهان

يا کاشِفَ کَرْبِ الْمَکْرُوبينَ، يا فارِجَ هَمِّ الْمَهْمُوميـنَ،

اى برطرف کننده محنت محنت‌زدگان، اى غمزداى غمزدگان

يـا بَـديـعَ السَّمواتِ وَالاَْرَضينَ، يا مُنْتَهى غايَةِ الطّالِبينَ، يا مُجيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّينَ،

اى پديد آرنده آسمانها و زمينها اى منتهاى مقصود جويندگان اى اجابت کننده دعاى درماندگان

يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، يا رَبَّ الْعالَمينَ، يا دَيّانَ يَوْمِ الدّينِ،

اى مهربانترين مهربانان، اى پروردگار جهانيان، اى جزا دهنده روز جزا

يا اَجْوَدَ الاَْجْوَدينَ، يا اَکْرَمَ الاَْکْرَمينَ، يا اَسْمَعَ السّامِعينَ،

اى بخشنده ترين بخشندگان، اى با کرمترين کريمان، اى شنواترين شنوايان

يا اَبْصَرَ النّاظِرينَ، يا اَقْدَرَ الْقادِرينَ، اِغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَيِّرُ النِّعَمَ و اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ

اى بيناترين بينايان، اى قادرترين قدرتمندان، بيامرز از من آن گناهانى را که نعمتها را تغيير دهد

واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُورِثُ السَّقَمَ

و بيامرز از من گناهانى را که پشيمانى به بار آورد و بيامرز از من گناهانى را که موجب بيماريها گردد

واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِکُ الْعِصَمَ واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَرُدُّ الدُّعآءَ،

و بيامرز از من گناهانى را که پرده ها بدرد و بيامرز از من گناهانى را که دعا را باز گرداند

وَاغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ قَطْرَ السَّمآءِ واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَنآءَ

و بيامرز از من گناهانى را که باران را از آسمان جلوگيرى کند و بيامرز از من گناهانى را که شتاب در نابودى کند

واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَجْلِبُ الشَّقآءَ واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تُظْلِمُ الْهَوآءَ

و بيامرز از من گناهانى راکه بدبختى آرد و بيامرز از من گناهانى که هوا را تاريک کند

واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَکْشِفُ الْغِطآءَ واغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى لا يَغْفِرُها غَيْرُکَ

و بيامرز از من گناهانى را که پرده را بالا زند و بيامرز از من گناهانى را که جز تو کسى آنها را نيامرزد

يا اَللهُ واحْمِلْ عَنّى کُلَّ تَبِعَة لاَِحَد مِنْ خَلْقِکَ

اى خدا و بردار از دوش من هر حقى که از يکى از خلق تو بر گردن من است

واجْعَلْ لى مِنْ اَمْرى فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ يُسْراً و اَنْزِلْ يَقينَکَ فى صَدْرى

و قرار ده براى من در کارم گشايش و آسانى و وسيله بيرون آمدنى

و فرود آر يقينت را در سينه ام

ورَجآءَکَ فى قَلْبى، حَتّى لا اَرْجُوَ غَيْرَکَ، اَللّـهُمَّ احْفَظْنى

و اميدت را در دلم تا اميدى به کسى جز تو نداشته باشم خدايا مرا حفظ کن

وَ عافِنى فى مَقامى و اصْحَبْنى فى لَيْلى وَنَهارى

و عافيتم ده در جايگاهم و همراه من باش در شب و روزم

و مِنْ بَيْنِ يَدَىَّ وَخَلْفى وعَـنْ يَمينى وَعَنْ شِمالى ومِنْ فَوْقى وَمِنْ تَحْتى ويَسِّرْ لِىَ السَّبيلَ

و از پيش رو و پشت سرم و از راست و چپم و از بالاى سر و زير پايم و راه را بر من هموار کن

واَحْسِنْ لِىَ التَّيْسيرَ ولا تَخْذُلْنى فِى الْعَسيرِ واهْدِنى يا خَيْرَ دَليل

و آسانى خوشى برايم پيش آور و در دشواريها خوارم مکن و راهنماييم کن اى بهترين راهنما

ولا تَکِلْنى اِلى نَفْسى فِى الاُْمُورِ ولَقِّنى کُلَّ سُرُور

و در کارها مرا به خودم وامگذار و هر سرور و خوشحالى را به دلم انداز

واقْلِبْنى اِلى اَهْلى بِالْفَلاحِ وَالنَّجاحِ، مَحْبُوراً فِى الْعاجِلِ وَالاْجِلِ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ

و بازگردان مرا بسوى خانواده ام به رستگارى و کاميابى و آراسته به شادکامى در دنيا و آخرت که براستى تو بر هر چيز توانايى

وارْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ و اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ طَيِّباتِ رِزْقِکَ،

و از فضل خويش روزيم کن و فراخ گردان بر من از روزيهاى پاکيزه ات

وَاسْتَعْمِلْنى فى طاعَتِکَ واَجِرْنى مِنْ عَذابِکَ وَنارِکَ

و وادارم کن به انجام طاعتت و پناهم ده از عذاب و آتش دوزخت

واقْلِبْنى اِذا تَوَفَّيْتَنى اِلى جَنَّتِکَ بِرَحْمَتِکَ،

و بگردانم به رحمت خود هنگامى که مرا از اين جهان بيرون برى بسوى بهشتت

اَللّـهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ وَمِنْ تَحْويلِ عافِيَتِکَ ومِنْ حُلُولِ نَقِمَتِکَ ومِنْ نُزُولِ عَذابِکَ

خدايا به تو پناه برم از زوال نعمتت و از تغيير يافتن عافيتت و از آمدن عقوبتت و از نازل شدن عذابت

واَعُوذُ بِکَ مِنْ جَهْدِ الْبَلاءِ ودَرَکِ الشَّقآءِ ومِنْ سُوءِ الْقَضآءِ وشَماتَةِ الاَْعْدآءِ،

و به تو پناه برم از سختى بلا و گرفتارى و رسيدن بدبختى و از تقدير بد و شماتت دشمنان

وَمِنْ شَرِّ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّمآءِ و مِنْ شَرِّ ما فِى الْکِتابِ الْمُنْزَلِ،

و از شرّ آنچه از آسمان فرود آيد و از شرّ آنچه درکتاب منزل خود (قرآن) بيان فرموده اى

اَللّـهُمَّ لا تَجْعَلْنى مِنَ الاَْشْرارِ ولا مِنْ اَصْحابِ النّارِ ولا تَحْرِمْنى صُحْبَةَ الاَْخْيارِ

خدايا مرا از اشرار و از اهل دوزخ قرارم مده و از مصاحبت نيکان محرومم مفرما

واَحْيِنى حَياةً طَيِّبَةً و تَوَفَّنى وَفاةً طَيِّبَةً تُلْحِقُنى بِالاَْبْرارِ،

و به زندگى پاکيزه زنده ام بدار و به مرگ پاکيزه اى بميرانم که به نيکان ملحقم دارى

وَارْزُقْنى مُرافَقَةَ الاَْنْبِيآءِ فى مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَليک مُقْتَدِر،

و رفاقت پيمبران را روزيم گردانى در جايگاه پسنديده نزد پادشاهى نيرومند

اَللّـهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ بَلائِکَ وَصُنْعِکَ ولَکَ الْحَمْدُ عَلَى الاِْسْلامِ و اتِّباع السُّنَةِ،

خدايا از آن توست ستايش بر خوش آزمايشى و خوش رفتاريت و تو راست ستايش بر نعمت دين اسلام و پيروى طريقه (پيمبران)

يا رَبِّ کَما هَدَيْتَهُمْ لِدينِکَ وعَلَّمْتَهُمْ کِتابَکَ، فَاهْدِنا وَعَلِّمْنا،

پروردگارا چنانچه آن پيمبران را به دين خود راهنمايى کردى و کتاب خود را به آنان ياد دادى ما را نيز هدايت کرده و يادمان ده

وَلَکَ الْحَمْدُ عَلى حُسْنِ بَلائِکَ وَصُنْعِکَ عِنْدى خآصَّةً، کَما خَلَقْتَنى

و تو راست ستايش بر خصوص آزمايش و رفتار نيکت درباره شخص من که مرا آفريدى

فَاَحْسَنْتَ خَلْقى وعَلَّمْتَنى فَاَحْسَنْتَ تَعْليمى وهَدَيْتَنى فَاَحْسَنْتَ هِدايَتى،

و خلقتم را نيکو کردى و يادم دادى و نيکو ياد دادى و هدايتم کردى و نيکو هدايت کردى

فَلَکَ الْحَمْدُ عَلى اِنْعامِکَ عَلَىَّ قَديماً وَ حَديثاً،

پس تو راست ستايش بر نعمت بخشيت نسبت به من از زمان قديم و جديد

فَکَمْ مِنْ کَرْب يا سَيِّدى قَدْ فَرَّجْتَهُ وکَمْ مِنْ غَمٍّ يا سَيِّدى قَدْ نَفَّسْتَهُ وکَمْ مِنْ هَمٍّ يا سَيِّدى قَدْ کَشَفْتَهُ

پس چه بسيار محنتى که اى آقاى من تو آن را گشودى و چه بسيار اندوهى که اى آقاى من تو آن را زدودى و چه بسيار غم و غصه اى که اى آقاى من تو آن را برطرف

کردى

وکَمْ مِنْ بَلاء يا سَيِّدى قَدْ صَرَفْتَهُ وکَمْ مِنْ عَيْب يا سَيِّدى قَدْ سَتَرْتَهُ،

و چه بسيار بلا و گرفتارى اى آقاى من که تو آن را باز گرداندى و چه بسيار عيبى اى آقاى من که تو آن را پوشاندى

فَلَکَ الْحَمْدُ عَلى کُلِّ حال فى کُلِّ مَثْوىً وَزَمان،

پس تو راست ستايش بر هر حال و در هر جا و هر زمان

وَمُنْقَلَب وَمُقام وعَلى هذِهِ الْحالِ وَکُلِّ حال، اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ اَفْضَلِ عِبادِکَ

و هر منزل و هر مقام و بر اين حال و هر حال خدايا قرار ده مرا از بهترين بندگانت

نَصيباً فى هذَا الْيَوْمِ ]فِى هذِهِ اللَّيْلَةِ[ مِنْ خَيْر تَقْسِمُهُ، اَوْ ضُرٍّ تَکْشِفُهُ،

در بهره مندى اين روز از هر خيرى که قسمت کنى يا گرفتارى که برطرف کنى

اَوْ سُوء تَصْرِفُهُ، اَوْ بَلاء تَدْفَعُهُ، اَوْ خَيْر تَسُوقُهُ، اَوْ رَحْمَة تَنْشُرُها،

يا بدى که بازش گردانى يا بلايى که دفعش کنى يا خيرى که بفرستى يا رحمتى که بگسترانى

اَوْ عافِيَة تُلْبِسُها، فَاِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَديرٌ وبِيَدِکَ خَزآئِنُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ

يا جامه تندرستى که بپوشانى که براستى تو بر هر چيز توانايى و خزينه هاى آسمانها و زمين بدست توست

واَنْتَ الْواحِدُ الْکَريمُ الْمُعْطِى الَّذى لا يُرَدُّ سآئِلُهُ،

و تويى خداى يگانه بزرگوار عطابخشى که خواهنده اش دست خالى بازنگردد

وَلا يُخَيَّبُ آمِلُهُ ولا يَنْقُصُ نآئِلُهُ ولا يَنْفَدُ ما عِنْدَهُ، بَلْ يَزْدادُ کَثْرَةً وَطيباً وعَطآءً وَجُوداً

و آرزومندش نااميد نشود و عطاهايش نقصان نپذيرد و خزينه اش پايان ندارد بلکه همواره به زيادى و پاکيزگى و عطا و جودش بيفزايد

وارْزُقْنى مِنْ خَزآئِنِکَ الَّتى لا تَفْنى ومِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ،

و روزيم کن از خزينه هايت که فنا نپذيرد و از رحمت وسيعت

اِنَّ عَطآئَکَ لَمْ يَکُنْ مَحْظُوراً واَنْتَ عَلى کُلِّ شَىْء

که براستى عطاى تو از کسى منع نشده و تو بر هر چيز

قَديرٌ، بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.

توانايى به رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
 


دوم:


- مستحب است اين تسبيحات را بخواند که رسول خدا(ص) فرمودند:

هرکس در شب عرفه اين تسبيحات ده گانه را هزار مرتبه بخواند، هر حاجتى از خداوند بخواهد، جز خواسته‌اى که گناه باشد، برآورده مى‌شود:

سُبْحانَ مَنْ فِى السَّماءِ عَرْشُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الاَْرْضِ سَطْوَتُهُ،

منزّه است خدايى که در آسمان است عرش او، منزه است خدايى که در زمين است فرمان و حکمش

سُبْحانَ الَّذِي فِى الْبَحْرِ سَبيلُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى النّارِ سُلْطانُهُ،

منزّه است خدايى که در دريا راه دارد منزّه است، خدايى که در آتش دوزخ سلطنتش موجود است

سُبْحانَ الَّذِي فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الْقُبُورِ قَضاؤُهُ،

منزّه است خدايى که در بهشت رحمت اوست، منزّه است خدايى که در گورها قضا و فرمانش جارى است

سُبْحانَ الَّذِي فِى الْهَواءِ اَمْرُهُ، سُبْحانَ الَّذِي رَفَعَ السَّماءَ،

منزّه است خدايى که در هوا امر اوست، منزّه است خدايى که آسمان را بالا برد

سُبْحانَ الَّذِي وَضَعَ الاَْرْضَ،سُبْحانَ مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ إلاّ إِلَيْهِ.

منزّه است خدايى که زمين را گسترد، منزه است خدايى که ملجأ و پناهى از او نيست جز به سوى خودش.


سوم:


زيارت امام حسين(ع). در روايتى امام باقر(ع) فرمود: هر کس در شب عرفه امام حسين(ع) را زيارت کند و تا روز عيد در آن جا بماند، خداوند او را از گرفتارى و مشکلات آن سال محفوظ بدارد.
 


چهارم:


دعايى را که در اعمال شب جمعه و روز عرفه نيز وارد شده است، بخواند:

اَللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأَ وَ تَهَيَّأَ وَ اَعَدَّ وَ اسْتَعَدَّ لِوِفادَة اِلى مَخْلُوق رَجآءَ رِفْدِهِ، وَطَلَبَ نآئِلِهِ وَ جآئِزَتِهِ،

خدايا هرکس مجهز و آماده و مهيا و مستعد براى ورود بر مخلوقى شده اميد دهش و به جستجوى جايزه و بخشش او

فَاِلَيْکَ يا رَبِّ تَعْبِئَتى وَ اسْتِعْدادى، رَجآءَ عَفْوِکَ،

پس اى پروردگار من آمادگى و استعداد من بسوى توست و آرزوى عفو تو

وَ طَلَبَ نآئِلِکَ وَ جآئِزَتِکَ، فَلا تُخَيِّبْ دُعآئى، يا مَنْ لا يَخيبُ عَلَيْهِ سائِلٌ

و خواهش بخشش و جايزه ات را دارم پس در اين خواهشى که دارم نوميدم مکن اى کسى که هيچ خواهنده اى نااميد از درگاهش نرود

ولا يَنْقُصُهُ نآئِلٌ، فَاِنّى لَمْ آتِکَ ثِقَةً بِعَمَل صالِح عَمِلْتُهُ

و هيچ گيرنده عطايى از (کرمش) نکاهد و من به اعتماد عمل صالحى که کرده باشم بدرگاهت نيامده

و لا لِوِفادَةِ مَخْلُوق رَجَوْتُهُ، اَتَيْتُکَ مُقِرّاً عَلى نَفْسى بِالاِْسآئَةِ وَالظُّلْمِ،

و نه به مخلوقى وارد شده ام که از او اميدى داشته باشم بلکه بدرگاه تو آمده ام در حالى که اقرار دارم که بخود بدى و ستم کرده

مُعْتَرِفاً بِاَنْ لا حُجَّةَ لى وَ لا عُذْرَ، اَتَيْتُکَ اَرْجُو عَظيمَ عَفْوِکَ الَّذى

و معترفم که هيچ دليل و عذرى هم بر اين بدى و ستم نداشته ام، آمده ام به اميد آن عفو عظيم تو

عَفَوْتَ بِهِ عَنِ الْخاطِئينَ، فَلَمْ يَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلى عَظيمِ الْجُرْمِ

که بدان از خطاکاران درگذرى و توقف طولانى آنها بر جرم بزرگ بازت نداشت

اَنْ عُدْتَ عَلَيْهِمْ بِالرَّحْمَةِ، فَيا مَنْ رَحْمَتُهُ واسِعَةٌ و عَفْوُهُ عَظيمٌ،

از اين که باز بدانها مهر ورزى، اى کسى که رحمتش وسيع و گذشتش بزرگ است

يا عَظيمُ يا عَظيمُ يا عَظيمُ، لا يَرُدُّ غَضَبَکَ اِلاَّ حِلْمُکَ و لا يُنْجى مِنْ سَخَطِکَ اِلاَّ التَّضَرُّعُ اِلَيْکَ،

اى خداى بزرگ، اى خداى بزرگ، اى خداى بزرگ، خشم تو را جز بردباريت جلوگيرى نکند و از غضب تو جز زارى به درگاهت چيزى نجات نبخشد

فَهَبْ لى يا اِلـهى فَرَجاً بِالْقُدْرَةِ الَّتى تُحْيى بِها مَيْتَ الْبِلادِ

پس اى معبود من بدان قدرتى که سرزمينهاى مرده را بدان وسيله زنده مى گردانى

و لا تُهْلِکْنى غَمّاً حَتّى تَسْتَجيبَ لى و تُعَرِّفَنِى الاِْجابَةَ فى دُعآئى

گشايشى بر من بخش و مرا به حال اندوه هلاکم مکن تا دعايم را مستجاب کنى

و اَذِقْنى طَعْمَ الْعافِيَةِ اِلى مُنَتَهى اَجَلى و لا تُشْمِتْ بى عَدُوّى

و اجابت دعايم را به من بنمايانى و طعم تندرستى را تا پايان عمر به من بچشان و گرفتار شماتت دشمنم مکن

ولا تُسَلِّطْهُ عَلَىَّ و لا تُمَکِّنْهُ مِنْ عُنُقى،

و او را بر من مسلط مگردان و بر گردنم سوارش منما

اِلهى اِنْ وَضَعْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى يَرْفَعُنى و اِنْ رَفَعْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى يَضَعُنى

خداى من اگر تو مرا پست کنى پس کيست که (بتواند) بلندم کند و اگر تو بلندم کنى پس کيست که (بتواند) پستم کند

و اِنْ اَهْلَکْتَنى فَمَنْ ذَا الَّذى يَعْرِضُ لَکَ فى عَبْدِکَ، اَوْ يَسْئَلُکَ عَنْ اَمْرِهِ

و اگر هلاکم کنى پس کيست که درباره اين بنده ات متعرض تو شود يا از وضع او از تو پرسش کند

و قَدْ عَلِمْتُ اَنَّهُ لَيْسَ فى حُکْمِکَ ظُلْمٌ و لا فى نَقِمَتِکَ عَجَلَةٌ و اِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ،

ولى بطور مسلّم اين را دانسته ام که در حکم تو ستمى نيست و نه در انتقام تو شتابى است زيرا کسى شتاب (در انتقام) کند که بترسد (فرصت) از دست برود

وَ اِنَّما يَحْتاجُ اِلَى الظُّلْمِ الضَّعيفُ و قَدْ تَعالَيْتَ يا اِلـهى عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبيراً،

و شخص ناتوان نيازمند به ستم است و درصورتى که اى معبود من تو از اين گونه مطالب بسيار برتر و بزرگترى

اَللّـهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ فَاَعِذْنى و اَسْتَجيرُ بِکَ فَاَجِرْنى واَسْتَرْزِقُکَ فَارْزُقْنى

خدايا به تو پناه آرم پس ياريم ده و از تو امان خواهم پس امانم ده و از تو روزى طلبم پس روزيم ده

و اَتَوَکَّلُ عَلَيْکَ فَاکْفِنى و اَسْتَنْصِرُکَ عَلى عَدُوّى فَانْصُرْنى،

و بر تو توکل کنم پس کفايتم فرما و براى پيروزى بر دشمنم از تو يارى خواهم پس ياريم ده

وَاَسْتَعينُ بِکَ فَاَعِنّى و اَسْتَغْفِرُکَ يا اِلـهى فَاغْفِرْ لى، آمينَ آمينَ آمينَ.

و از تو کمک خواهم پس کمکم ده و از تو آمرزش طلبم اى معبود من پس بيامرزم آمين، آمين، آمين.

منبع:

www.makarem.ir
 
 
 
 
 
خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 290 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:32



عید نوروز میراث ملی تورکها


 

 

             khoshmanzar.blogfa.com

 

هر ملتي براي خود داراي فرهنگ و تمدن خاصي ميباشد كه اين فرهنگ از ويژگيهاي اصلي آن ملت محسوب ميشود، ما آذربايجانيها نيز داراي فرهنگ، آداب و رسوم مخصوص خودمان ميباشيم كه بايد قدر آنرا بدانيم. زبان، تاريخ، فرهنگ، آداب و رسوم ما جزو اساسي ترين سرمايه هاي ملي مان ميباشند كه براي فرد-فردمان ضروري و لازم است. از اين سرمايه هاي ملي كه در حقيقت زندگي همه ما بنوعي به اينها وابسته است نگهداري نماييم و ارزش آنها را بدانيم.

تاريخ پرافتخار سرزمين ما از قديميترين روزگاران كه ثمره و نتيجه تلاش و كوشش پدران و مادران ماست و فرهنگ ما كه يكي از غني ترين فرهنگهاي بشري است و نشانگر اينكه نياكان ما باشرافت و سربلندي تمام در راه تكامل و پيشرفت تاريخ انسان قدم برداشته اند. در سرزمين ما آذربايجان از گذشته هاي دور نياكان ما تمدنهايي مانند مانناها، اورارتوها، جزو افتخارات ماست كه تپه حسنلو و جام حسنلو (واقع در 7 كيلومتري سولدوز) از يادگارهاي ديرين نياكان ماست شايان ذكر است در دنيا كه نظيري براي جام حسنلو وجود ندارد در ميان كنه كاري هاي روي آن نشانه هايي از مراسم مربوط به عيد نوروز موجود و قابل رويت ميباشد.

 عيد نوروز يكي از يادگارهاي ماندگار فرهنگ و تمدن آذربايجان بشمار ميرود كه اين فرهنگ و آداب و رسوم متعالي با گذر زمان در ميان ديگر مردمان و ملتها نيز رايج گشته است بطوري كه به مرور زمان از سرزمين آذربايجان فراگير گرديده است اما آنچه مهم است اينكه از لحاظ تاريخي خاستگاه اين فرهنگ، سرزمين آذربايجان ميباشد.

 

                       khoshmanzar.blogfa.com

عيد نوروز اولين روز بهار است و يكي از يادگارهاي ماندگار نياكان ما ميباشد كه بعنوان ارمغاني بسيار گرانبها براي ما به يادگار گذاشته اند. اين عيد به گواهي تاريخ از 3هزار سال پيش در ميان مردمان سرزمين ما رايج بوده است و با پايان يافتن فصل سرما و زمستان و با آغاز شكوفايي گل و سبزه و زنده شدن طبيعت، نياكان ما به جشن و شادماني ميپرداختند و اين روز را بعنوان سرفصل تازه ايي براي تجديد حيات و شادي و خرمي زندگي خوش محسوب مي كردند.

 

همانطور كه اشاره شد خاستگاه اصلي اين جشن ملي، آذربايجان بوده است و حتي پيش از زرتشت در ميان نياكان اصلي ما در اين سرزمين رايج و جاري بوده است. در منابع فارسي و ديگر منابع تاريخي آمده است كه جمشيد پادشاه فارسها با آيين نوروز، در آذربايجان آشنا ميشود و بعد از آن دستور مي دهد كه در ميان فارسها نيز اين جشن آييني گرفته شود.

 همانطوريكه ميدانيم آذربايجان نسبت به مناطق ديگر ايران بنا به موقعيت جغرافيايي داراي شرايط آب و هوايي مخصوص است كه از ويژگيهاي مهم آن بودن بودن زمستانهاي سرد و طولاني مي باشد و نيك ميدانيم كه چنين شرايط آب و هوايي در ديگر نقاط ايران وجود ندارد و به خاطر اين موضوع ساكنان اين سرزمين با تمام شدن فصل سرما و يخبندان و آغاز فصل بهار و بيدار شدن طبيعت به رقص و پايكوبي ميپرداختند و بدين گونه اين موضوع به يك فرهنگ عمومي و جشن ملي در ميان نياكان ما تبديل شد. و بعنوان ميراث گرانبها براي ما به يادگار ماند كه حتي اين فرهنگ به ديگر نقاط ايران بلكه بيشتر از آن به ديگر كشورها گسترش يافت. با دقت نظر در تاريخ ملاحظه ميكنيم كه نياكان ما دريافته بودند كه چهار عنصر دخيل در زندگي انسان (سو-اود-يئل-تورپاق) در واقع حيات بخش زندگي آنهاست و اين چهار عنصر بعنوان سنبل حيات انسان و فلسفه وجودي زندگي انسان است.

 

                                         khoshmanzar.blogfa.com

 

 در واقع بايد گفت در زندگي ما توركها چهار عنصر هميشه بعنوان سمبل ماندگاري قابل ستايش بوده و هميشه از طرف توركها مورد تقدس قرار گرفته است به نوعي كه حتي در آذربايجان آتش داراي جايگاه ويژه ايي بوده است. آتش بعنوان حرارت بخش زندگي و خاك و طبيعت در جهت بيداري و با آمدن زمستان و فصل سرما به نوعي زندگي انسان با يك ركود مواجهه ميشد و انسان با مرگ طبيعت از هرگونه نعمت خدادادي محروم ميشد و در زير آماج تازيانه زمستان در شرايط سخت آب و هوايي كه از چهار عنصر طبيعت يعني (سو، اود، يئل، تورپاق) محروم ميشدند پيش از پيش به ارزش و قدر و منزلت اين چهار عنصر پي مي برد و با آمدن بهار اولين روز اين فصل را به همين جهت در سطحي گسترده جشن ميگرفتند.

 

ما پيش از اينكه به مراسم اصلي عيد نوروز و ويژگيهاي آن اشاره كنيم ضروري است كه در مورد سمبل و نماد اين چهار عنصر موجود در طبيعت توضيحي ارائه دهيم:

نياكان ما در مواجهه با شديدترين شرايط سخت زندگي دريافته بودند كه (سو اود يئل تورپاق) داراي اهميت خاصي در زندگي شان است. و بنا به همين جهت با نزديك شدن فصل بهار چهار هفته آخر فصل زمستان را به نام يكي از اين چهار عنصر نامگذاري ميكنند . سو مظهر و نماد حيات و تجديد زندگي است اولين هفته را بنام (سو چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند بنا به اهميت وجود (سو) در زندگي انسان كه بعنوان مايه حيات انسان است و برفها و يخهاي زمين آرام آرام ذوب ميشوند اين موضوع براي نياكان ما از اهميت و ارزش بسياري برخوردار بود دومين هفته را نياكان ما تحت عنوان (اود چارشنبه سي) نام نهاده اند كه مظهر حرارت و نور و روشنايي است. و آتش و نور و حرارت است كه به طبيعت روح تازه ميبخشد و به زمين حرارت ميدهد نياكان ما بر اين باور بودند كه هر قدر آتش و خورشيد را مقدس بحساب آورند همان اندازه طبيعت زودتر بيدار ميشود و به انسانها سعادت به ارمغان مي آورد. بودن آتشگاه هاي متعدد در سرزمين آذربايجان خود شاهدي بر ايادعاي ماست كه آتش و خورشيد داراي چه اهميتي در ميان نياكان ما توركان بوده اند. سومين هفته آخر ماه فصل زمستان را پدران و مادران ما تحت عنوان (يئل چارشنبه سي) نامگذاري كرده اند چون در اين هفته باد با آمدن خود به زمين و طبيعت زندگي نويد بيداري ميدهد (يئل) در يك مدت كوتاه تمامي زمين را پشت سر ميگذارد و زمين را به بيداري فرا ميخواند بنا به اعتقاد نياكانمان (يئل) خود يكي از خدايان قدرتمند ميباشد.

 

                         khoshmanzar.blogfa.com

 

آخرين چارشنبه سال نيز تحت عنوان (تورپاق چارشنبه سي) نامگذاري شده است كه با جذب گرما و حرارت بيدار ميشود كه در نزد مردم با نام (ايلين سون چارشنبه سي) مشهور است. در آخرين چارشنبه سال (تورپاق) با قدرت و نيرو و كمك (سو) (اود) (يئل) جان ميگيرد. نياكان ما بيداري زمين را با مراسمهاي گوناگون با نغمه سرايي و آيين هاي متعدد جشن ميگرفتند و پايان يافتن روزهاي سخت زمستاني را به همديگر تبريك ميگفتند و به باور و اعتقاد اجداد ما يئل اود سو به مهماني تورپاق مروند و در معبد تورپاق جمع ميشوند و روزهاي سخت زمستاني را توام با قحطي و فلاكت و سختي بوده است بر او عرضه ميدارند و الهه تورپاق را به بيداري دعوت ميكنند و اين چهار الهه دست در دست همديگر با خواندن اين شعر:

 سو گلدي ها، اود گلدي ها، يئل گلدي

 تزه عومور – تزه تاخيل ايل گلدي

 

 دنياي روشنايي ها را به مردم به ارمغان مي آورند و مردم نيز با ديدن اين وضعيت به جشن و پايكوبي در طبيعت ميپردازند و مراسمها و آداب و رسوم پر شكوهي را به اجرا ميگذارند. بايد گفت كه امروز ديگر مثل گذشته مردم اين چهار هفته را بطور مجزا جشن نميگيرند بلكه به مرور زمان با فراموش كردن فلسفه وجودي اين مراسمات همه آنها را يك جا جشن ميگيرند. نام چارشبه سوري بنوعي تحريف شده چارشبه سويي ميباشد كه به چند دليل ميتواند نظر صائبي باشد يكي اينكه ساختار تركيبي دو كلمه يعني اينكه اگر فارسي ميبود بايد گفته ميشد سور چهارشنبه، ديگر اينكه با توجه به هفته هاي آخر سال كه هركدام بنام يكي از عناصر چهارگانه طبيعت در زبان توركي نامگذاري شده است و همچنين خود كلمه سوري نميتواند افاده معني داشته باشد و اگر سوري را به معناي جشن و مهماني در نظر بگيريم باز غلط است چون در فارسي سور وجود دارد نه سوري. و نهايتا اينكه مردم در سحرگاه اين روز براي آوردن آب به سرچشمه ها ميروند و اين خود دليلي براين ادعاست كه اين كلمه همان (چارشنبه سويي) ميباشد. به هر تقدير مردم كه غروب و شامگاه آخرين چهارشنبه سال با بر پا داشتن آتش و پريدن از روي آن و خواندن اين شعر:

آتيل باتيل چرشنبه

 بختيم آچيل چرشنبه

به رقص و پايكوبي ميپردازند و در سحرگاه چارشنبه با رفتن به سرچشمه ها به خواندن نغمه ها و اشعار مخصوص ميپردازند.

اما از ديگر مراسمها و آيينهاي عيد نوروز سفره (يئددي سين) ميباشد كه يكي از آيين هاي ويژه در عيد نوروز است كه متاسفانهبه مرور زمان با سلطه سياست و فرهنگ فارسي اين آيين زيبا در شكلي ديگر و بالباسي تحريف شده كه هيچ سنخيتي با اصالت اوليه آن ندارد در آذربايجان رايج شده است. با صراحت ميتوان گفت كه سينهاي موجود در (يئددي سين) (هفت سين امروزي) از فرهنگ غني توركي به عاريت گرفته اند و اگر معادل آن كلمه را داشته اند همان را بكار برده اند مانند سير كه جاي (سريمساق) بكار برده اند و گرنه كلمات ديگري را كه از هيچ ماهيت و اصالتي فرهنگي برخوردار نيستند جايگزين كرده اند كه بسيار مسخره منمايد چه اين (سو) ماده اوليه حركت است كه در زندگي نقش بازي ميكندو مايه حيات است نه سنجد!!! البته بعضي از كلمات را نيز كه در زبان فارسي براي آنها اصلا معادلي نبود به همان شكل بكار گرفته اند ماندد سركه و سوماق و سمني البته در معني ديگر اطلاق كرده اند.

 از عهد باستان در مناطق مختلف آذربايجان به سفره (يئددي سين) (باجا قاباغي بزمك) ميگفتند لازم به ذكر است در گذشته خانههاي نياكان ما داراي يك پنجره مخصوص بود كه به آن باجا ميگفتند. و چون نياكاكان ما بر اين اعتقاد بودند كه در عيد نوروز روح اجداد ما به خانه هاي خود سركشي ميكنند و از طريق باجا وارد خانه ميشوند اين سفره را در مقابل همابل همان باجا پهن ميكردند و انواع خوراكيها را كه هر يك نماد و سنبلي از موضوعات مرتبط با زندگي است در آنجا قرار داده اند كه روح اجدادشان با ديدن آنها راضي و خشنود گردد پس با سعي و كوشش فراوان در جهت تزيين هرچه بهتر سفره برمي آمدند بلكه هرچه بيشتر روح اجدادشان را خشنود و راضي ميساختندكه زندگي فرزندانشان در رفاه و آسايش ميگذرد و از طرف ديگر اين محصولات غذايي را كه هريك به نحوي در زندگي انسان داراي نقش عمده ايي بودند مورد تقدس قرار دهند كه هر يك از اين سين ها بعنوان رمز و سمبلي در زندگي انسان عبارتند از :

 

           khoshmanzar.blogfa.com

 

 1.سو: كه اين مايه حيات بعنوان رمز و بقاي زندگي انسان بشمار ميرود و زندگي انسان بدون وجود آن امكانپذير نيست و در گذشته هاي دور در ميان توركان حتي مورد پرستش قرار ميگرفت و بدين جهت يئددي سين داراي جايگاه ويژه ايي است و توركها هميشه آنرا ارج ميگذارند چرا كه ركن حيات آدمي ايت.

2.سمني: هرچند امروزه بعنوان حلواي خوشمزه و خوردني بشمار ميرود بايد گفت كه در اصل اين كلمه با ماده اوليه آن اطلاق ميشده است يعني (سبزي) كه نماد و سمبل تجديد حيات در زندگي است يعني در واقع در گذشته هاي دور سمني به سبزي گفته ميشد ولي بعدها با فراموش كردن اصل لغت و معني اوليه آن با آن نوعي خوردني تغيير نام يافته است كه حتي اين موضوع را ميتوان در اين شعر مشاهده كرد كه زنان هنگام پختن سمني دسته جمعي آنرا مي سرايند:

 

سمني ساخلا مني

 ايلده گويرده رم سني

 سمني آل مني

 هر يازدا يادا سال مني

 

و يا در شعر ذيل:

 سمني سازانا گلميشم اوزانا اوزانا گلميشم

 سن گلنده ياز اولور

 ياز اولور آواز اولور

 

 با توجه به معني (گويرده رم) يعني سبز ميكنم ميفهميم كه سمني همان سبزي نماد و سمبل تجديد حيات است كه فارسها سبزي را جايگزين آن كرده اند و خود سمني را در معني خوردني و شيريني بكار ميبردند بايد گفت امروز در آذربايجان شمالي كلمه سمني با حفظ معني اصيل خود يعني سبزي در زبان مردم رايج است.

3.سريمساق: كه بعنوان رمز سلامت انسان ميشود و از گذشته هاي دور به فوايد مختلف آن تاكيد بسياري شده است.

4.سوجوق: كه بعنوان سمبل و رمز شيرين زندگي است كه از عهد باستان بعنوان يكي از لذيذترين و خوشمزه ترين شيرينيها در آذربايجان بوده است و هنوز هم رايج است.

 5.سونبول: رمز و نماد بركت زندگي است و در واقع سونبول كه همان گندم باشد و ماده اصلي نان است در زندگي انسان نقش اساسي ايفا ميكند و به همراه سو دو عنصر اصلي و اساسي حيات انسان هستند كه متاسفانه فارسها اين ركن اساسي را نيز بسان سو از سفره يئددي سين حذف كرده اند يعني در واقع به جهت نبود معادل آن سين ديگري را جايگزين كرده اند.

 

6.سوماق: كه بعنوان سمبل و رمز مزه و طعم زندگي محسوب ميشود.

7.سيركه(سركه): بعنوان رمز و سمبل برطرف كننده مزاج بد بدن انسان است. لازم است اشاره كنيم كه عدد هفت در ميان ما توركان داراي جايگاه ويژه ايي است و كلا بايد گفت كه اين عدد را براي اولين بار سومئرها يعني نياكان ما توركها ابداع كردند كه به مرور زمان در ميان ملل نيز براي خود جاي باز كرده است و نيز لازم بذكر است كه در گذشته هاي دور به عيد نوروز در ميان توركان (يئني گون) ميگفتند و اين موضوع را آشكارا ميتوان در كتاب ديوان لغات التورك محمد كاشغري كه هزار سال پيش نوشته شده است مشاهده كرد كه به مرور زمان به نوروز تغيير نام يافته است.

 

                            khoshmanzar.blogfa.com

 

 در خاتمه بايد اشاره كنيم كه در فارسي لغتي براي (بايرام) وجود ندارد و (عيد) يك لغت عربي است كه فارسها بكار ميبرند يا بهتر است بگوييم كه اصلا فارسها داراي چنين مراسمي نبوده اند كه لغتي نيز براي آن داشته باشند. حتي لغت (جشن) نيز توركي است كه در فرهنگ سنگلاخ بدان اشاره شده است. من از همه مردم آذربايجان بعنوان يك فرزند كوچك ميخواهم كه سفره يئددي سين را به شكل واقعي آن كه داراي ابعاد وسيع بار هويتي نياكان ماست اجرا كنند و حتي فارسها نيز بايد يئددي سين را بنحو واقعي آن اجرا نمايند كه سيب و سنجد هيچ معناي فرهنگي خاصي را در رابطه با زندگي انسان ايفا نميكند. ماهي درون آب نيز تنها بخاطر زيبايي سفره نيست بلكه ماهي در آب بعنوان رمز حيات است و آب مظهر زندگي است . همچنين بايد اشاره كنيم كه حتي چهار عنصر يادشده در بالا يعني (اود، سو، يئل، تورپاق) نظر به اهميت شان در زندگي و فرهنگ توركان بنام روزهاي هفته از عهد باستان اطلاق شده است و روزهاي هفته بدين شكل در تاريخ تمدن توركان قيد گرديده اند:

 

شنبه : يئل گونو

يكشنبه : تورپاق گونو

دوشنبه : دوز گونو

 سه شنبه: آرا گونو

 

 چهارشنبه : اود گونو

 

پنجشنبه : سو گونو

 

 جمعه : آدينا

 

منابع:

1- ايران توركلرينين اسكي تاريخي - دوكتور زهتابي

 2-فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي- دكتر محمد جعفر ياحقي

 3-ايلين سون چرشنبه سي- ترجمه بهرام اسدي

 4-ديوان لغات تورك - محمود كاشغري

 5-ديوان سنگلاخ - ميرزا مهدي خان استرآباد

برگرفته از :http://www.iranturkmenleri.ir


خوش منظر...
ما را در سایت خوش منظر دنبال می کنید

برچسب : عید ء نوروز ء عید نوروزء, نویسنده : مهدی khoshmanzar بازدید : 246 تاريخ : شنبه 5 فروردين 1391 ساعت: 11:28